تقليد از رابعى كرده كه او بقاء را واجب مىداند آيا تكليف، رجوع به مجتهد اول است، يا عمل به فتاوى ثالث است؟
جواب: اظهر نزد احقر، بقاء بر تقليد ثالث است، وعدول به اول وجهى ندارد، (اگر چه بعضى گفته اند.) چون از او عدول كرده به دوم و از او به سوم و تقليدش صحيح بوده، پس اگر برگردد به اول كانه تقليد ابتدائى است از ميت، و مفروض اين كه بقاء جايز، يا واجب است، نه تقليد بدوى.
سؤال 7: بنابر جواز بقاء بر تقليد ميت، هر گاه تقليد چند مجتهد كرده بود و مرحوم شده اند، باقى باشد به تقليد اولى، يا اخيرى، يا مخير است به هر كدام باقى باشد؟ و هر گاه مدتى را باقى ماند بر تقليد ميت، مىتواند در زمان بعد، رجوع كند و تقليد مجتهد حى را بكند؟ و هم چنين هر گاه مدتى تقليد مجتهد حى را كرد، مىتواند برگردد بر بقاى تقليد مجتهد ميت، وهكذا؟
و آيا مىتواند در بعضى از مسائل باقى باشد، و در بعض ديگر رجوع كند؟
و آيا فرقى هست ما بين مسائلى كه اخذ كرده، و نكرده؟ و آيا به همين قدر كه اخذ كتاب مجتهد كرده، تقليد كرده، اگر چه خودش هيچ سوادى نداشته باشد كه بفهمد مسائل كتاب را؟
جواب: اگر تقليد مجتهدى كرد، و بعد از فوت او عدول كرد به ديگرى و او نيز فوت شد، عدول كرد به حىاى ديگر كه بقا بر تقليد ميت را واجب مىداند، يا جايز، و مقلد بخواهد باقى بماند، متعين است بقا بر تقليد مجتهد دوم، زيرا كه از اول، عدول محقق شده است، پس اگر تقليد اولى كند، تقليد ميت است بدوا نه بقاء بر تقليد.
و اگر مدتى باقى ماند بر تقليد ميت، جايز است عدول به حى، و عكس جايز نيست، پس بعد از عدول به حى، رجوع به ميت نكند.
و تبعيض در بقاء وعدول، نسبت به مسائل، ضرر ندارد، مثل تبعيض نسبت به مجتهدين متساويين از احياء. و بقاء بر تقليد در آن مسائل است كه تقليد كرده است در آنها، پس آن مسائل را كه تقليد ميت نكرده بوده است، بقاء صدق نمىكند، بلكه تقليد بدوى است.
و تقليد متحقق مىشود به بنا بر عمل به قول او، ولو هنوز عمل نكرده باشد، بلكه ولو هنوز ياد نگرفته باشد لكن رساله او را گرفته و ملتزم شده است به اين كه آنچه در آن رساله