و در صورتى كه اشجارى در زمين بوده و نمو و ترقى پيدا كرده بواسطه زحمت و آب دادن عمرو، آيا حقى در اشجار يا بر مالك پيدا مىكند يا نه؟ (بينوا توجروا).
جواب: بسم الله الرحمن الرحيم هر گاه امور مذكوره را براى زراعت خود كرده است، و مدت سر آمده و خودش به آنها منتفع شده، حقى بر مالك ندارد. و هم چنين نسبت به نمو درخت كه از آب دادن زراعت حاصل شده است.
بلى اگر عينى در آن زمين داشته باشد، مال او است. و مالك را مىرسد او را امر كند به تخليه زمين از آن عين، حاصل اين كه، در اوصاف حاصله، حقى ندارد. بلى، اگر در بين مدت، اجاره منفسخ شد بعد از اين كه زمين را كنده و مستعد زراعت كرده، يا كرايه به آن داده، مىتواند مطالبه عوض آن كند على الظاهر (والله العالم).
سؤال 378: تاجر، چهل ليره را به شخصى مصالحه مىكند در دويست و سى تومان، و به ازاء اين وجه، دو ورقه حواله مىگيرد هر يك يكصد و پانزده تومان، هنوز حواله را نفرستاده، اين شخص به تاجر گفت كه " يك قطعه حواله خودم را بده به من "، بيست ليره به تو مىدهم، تاجر قبول كرد. اين شخص بيست ليره را داد به شرط آن كه قطعه حواله به او رد شود. تاجر پول را گرفت. اما حواله را رد نكرد. هر چه مطالبه كرد، رد نكرد.
ضمنا تاجر از اين شخص پول ديگر هم طلب داشته مطالبه مىكرد. اين شخص مىگفت:
" حال ندارم " تاجر گفت " قطعه حواله كه نزد من است مىفرستم بدون بناء جديدى در بين " اين شخص گفت بفرست تاجر حواله را فرستاد و وصول كرد. حال، تاجر مىگويد: " بيست ليره كه داده بودى، بابت وجه حواله محسوب مىكنم. اما وجه حواله را كه دوباره وصول كردم، بابت طلب ديگر خود محسوب مىدارم ".
اين شخص مىگويد: " رضاى من به معامله ثانى به جهت رد كردن حواله بوده است. اگر مىدانستم تو حواله را نمىدهى، هر آينه هم چه معامله اى نمىكردم. و بعد هم كه اجازه دادم اين حواله را فرستاده باشى، براى گرفتن اصل وجه حواله بوده است. بيست ليره را بابت طلب ديگر خود بايد محسوب بدارى. تو كه هم چه خيال داشتى چرا در وقت فرستادن حواله اظهار