اللفظ من قبيل المجمل بالنسبة الى المطلق والمقيد، فيرجع في غير المتيقن من الخروج، بهذه الرواية عن العمومات 1. " انتهى.
والتحقيق ماذكره بقوله: الا ان يقال:... الى اخره كما عرفت، لكن عرفت أنه لابد من صدق اخراج مقدار النصاب على المجموع. وفى بعض الصور لايصدق، كما اذا حصل الفصل مع الاعراض.
و اما اگر پيش از اخراج خمس، گچ را صرف كند در سفيد كارى ظاهر اين است كه خمس اصل گچ بر او واجب است، نه خمس اين موجود بعد از بنائى، چون به سفيد كارى، صدق تلف مىكند، پس از قيمت آن بايد خمس بدهد اگر چه عين گچ موجود است، چرا كه چون ممكن الرد نيست در حكم تلف است.
و دعوى اين كه ممكن است گفته شود كه خمس اين گچ، مال سادات باشد و اجاره آن را بگيرند، مدفوع است به اين كه در صورتى خوب است كه، حق الابقاء داشته باشند، و در مقام مالك مىتواند بگويد: اگر گچ مىخواهيد همين را برداريد من راضى به بقاء و اجاره دادن نيستم.
بلكه همچنين است كلام، اگر غاصب، گچ، يا نحو آن را از مال شخص معينى غصب كرده، سفيد كارى كند. بلكه از اين باب است اگر مركب كسى را برداشته با آن كتابت كند، پس اگر چه عين مركب موجود است لكن در حكم تلف است. و حق الابقاء مع الاجرة از براى مالك، ثابت نيست. پس ما نحن فيه نظير غصب ثوب و خياطت كردن آن نيست، چون ثوب ممكن الرد است و در حكم تلف نيست. مع ذلك كله، احوط اين است كه خمس گچ موجود با وصف بنائى بدهد. اينها در وقتى است كه قيمت آن زياد شده باشد به بنائى. و اگر كمتر شده باشد، ضامن است. و فرق در جميع ما ذكر ما بين عالم و جاهل نيست. (والله العالم) سؤال 189: سنگ آهك و نوره سنگ صلب سفيد است كه در غالب بلدان زياد است - ظاهرا خصوصيتى زائده نداشته باشد - وهكذا خاك بعضى از اماكن مثلا كوزه، يا كوزه خوب نمىشود، و خاك اماكن ديگر مىشود. و هكذا سنگ آسيا و گل سر شورى ونحو اينها از