مغفوره، حاجيه شاه بيگم، عيال مرحوم حاجى حاكم رشتى رحمهما الله تعالى، احقر و جناب حاجى شيخ حسين لاكانى را مجتمعا وصى نموده، و در مصارف نجف اشرف احقر را مستقل نموده، و در صورت فوت أحدنا، ديگرى را مستقل در تصرف نموده چنانچه ورقه وصيت نامه كه تقديم مىشود، ناطق بر آن است. و در اواخر ذى الحجه سنه 1326 به رحمت ايزدى پيوست. آنچه سعى كردم كه جناب حاجى شيخ حسين، به وصيت آن مرحومه عمل نموده و احقر را تمكين از عمل نمايد، به سرپيچى گذارند.
بالاخره در اول حمل سنه 1337 از عمل او به وصيت مأيوس شده، نصف ثلث را پنج ساله اجاره دادم. و تا به حال كه سه سال است، وجه اجاره را على الاقساط دريافت نموده و به موجب دفتر و قبوضات، در نصف مصارف ثلث صرف نموده ام. و در اين سه سال، اين اقدام احقر موجب تنبه و اتعاظ او نشده، آيا اين عمل نكردن او به وصيت در ظرف اين نه سال، موجب انعزال او خواهد بود يا نه؟ احقر را لازم است كه نصف ديگر را اجاره داده و مصارف را تماما انجام دهم يا نه؟ و آيا نظر به بودن انعزال مثل موت و استقلال كل من الوصيين عند موت الاخر كما قررته الموصية، منفردا اجاره دادم صحيح است، يا ضم عادلى بر خود لازم است؟
بسم الله الرحمن الرحيم جواب: بلى، عمل نكردن او در مدت مذكوره، موجب انعزال او است وضم عادلى ديگر احوط است.
سؤال 677: شخصى وصيتى نموده كه فلان مالك را به نواده خودم واگذار نموده كه منافع را در وجوه بر صرف نمايد. اگر چنانچه به خودش هم صرف كند، مختار است. و اگر أحيانا وصى فوت شود، در دست باقى اولاد ذكور باشد. و مفروض اين است كه در حين وصيت وصى مذكور اولاد ندارد.
اولا، آيا وجود موصى له ولو تبعا للوصى، كفايت در صحت وصيت مىكند، كالوقف كما هو ظاهر العباير، يا اين كه عدم اولاد الوصى حين الوصية موجب بطلان وصيت است؟
وثانيا، آيا فرق مابين وصاياى تمليكيه وعهديه است كه در اولى وجود، شرط باشد ودر