دوم: گذشتن سى روز از هلال ماه سابق كه ثابت شده باشد به يكى از طرق ثبوت.
سوم: شهادت عدلين به رؤيت آن، چه مقرون به حكم حاكم باشد، چه نباشد و چه از اهل بلد باشد، چه از خارج، هوا صاف باشد، يا ابر على الاقوى.
چهارم: شياعى كه مفيد علم باشد، مثل آن كه چهل، پنجاه نفر ادعاى رؤيت كنند كه از ملاحظهء مجموع، قطع حاصل شود. و مناط قطع است پس اگر به كمتر حاصل شد هم كافى است. و اگر به اين مقدار حاصل نشد ثمر ندارد، بلكه بايد از يد باشد. وأما شياع ظنى پس ثمر ندارد على الاقوى، اگر چه ظن حاصل از آن اقوى باشد از ظن حاصل از بينه.
پنجم: حكم حاكم شرع جامع الشرايط، چه از روى علم و رؤيت خودش حكم كند، يا از شهادت عدلين. وأما اخبار حاكم بدون إنشاء حكم پس آن به منزله عدل واحد است كه محتاج است به ضم شاهد عدل ديگر.
ششم: شهادت عدلين به شياعى كه مفيد علم باشد در حد خود، بنابر مذهب بعضى، مثل آن كه دو نفر عادل شهادت بدهند كه در فلان مكان صد، يا دويست نفر، ادعا رؤيت كردند، با فرض اين كه اگر خودش ايشان را ديده و از ايشان شنيده بود قطع مىكرد به رؤيت. لكن ثبوت هلال به اين طريق، خالى از اشكال نيست، چرا كه آنچه معتبر است، صفت قطع است. و آن حاصل نيست. و اخبار عدلين به سبب قطع كه شياع باشد، اثر شرعى ندارد. كما اين كه اگر بينه قائم شود بر ادعاء زيد رؤيت را، و مفروض اين باشد كه اگر خودش از زيد بشنود قطع حاصل مىكند، نيز كافى نيست. پس بينه، شهادت به رؤيت نداده اند، بلكه شهادت داده اند به سبب قطع كه آن ادعاء زيد، يا ادعاء جماعت كثيره باشد، و اين اثر شرعى ندارد تا ثابت شود، و آنچه اثر دارد قطع است و آن حاصل نيست، و به بينه هم ثابت نمىشود.
و لكن از بعضى اخبار ممكن است استفاده اعتبار بينه بر شياع قطعى، و آن صحيحه هشام بن الحكم است.
عن ابى عبد الله عليه السلام أنه قال فيمن صام تسعة وعشرين، قال عليه السلام: " إن كانت له بينة عادلة على اهل مصر أنهم صاموا ثلاثين على رؤيته قضى يوما 1. "