بعد از تو مىباشد اگر بالفعل كه در امور من با شما ناظر مستصوب باشد أحسن و اولى است " در اين موقع چند مسأله از مقام رفيع سؤال مىنمايد:
المسألة الاولى: اين عبارت حاشيه زيد موصى، به اعتبار مؤخر بودن اين حاشيه از عبارت متن، آيا عدول و يا نسخ عبارت ما فى عبارة المتن زيد موصى مىباشد يا خير؟
المسألة الثانية: بالخصوص از اين عبارت حاشيه: " و او وصى من هم بعد از تو مىباشد "، بكر برادر عمرو مزبور وصى بالاستقلال زيد موصى خواهد بود، و يا وصى مع الانضمام وصى عمرو، وصى زيد خواهد بود؟
المسألة الثالثة: در اين موقع كه عمرو وصى زيد وفات يافته، وصى خود و وصى موصى خود را پسرهاى خودش قرار داده است. و بكر برادر خود را كه زيد موصى مستظهر به اصلحيت او در امور وصايت زيد بود، نه مستقلا و نه منضما، منظور نداشته، بلكه بكر برادر خود را وصى موصى خود كه زيد باشد نيز قرار نداد.
در اين صورت، آيا اين تخلف از امر وصايت زيد خواهد بود و عموم " من بدله بعد ما سمعه " را مشمول خواهد بود، يا تخلف نخواهد بود؟
جواب اما از مسأله أولى، پس عدول بودن از ما في المتن معلوم نيست. چون به نحو جزم نگفته است: برادر تو را وصى من قرار ده، بلكه گفته: اگر قرار دهى ظاهرا اصلح باشد.
پس ايكال به اختيار او كرده است. چنانچه در ناظر بودن و مستصوب بودن فعلا نيز به نحو جزم نگفته است. پس بر او لازم نيست كه به نظارت و استصواب برادرش عمل كند.
و اما مسأله دويم، پس هر چند محتمل است كه قول او كه گفته: " و او وصى من هم بعد از تو مىباشد " كلام مستقلى باشد و مربوط به سابق نباشد، چنانچه اين حقير سابقا در جواب اين سؤال چنين نوشتم، و لازم آن اين است كه او وصى پدر بعد از موت عمرو باشد، و لكن بعيد نيست كه مربوط به سابق باشد و مراد اين باشد كه: " اگر او را وصى بالاستقلال يا بالانضمام خود قرار دادى، وصى من هم هست " نه آن كه مطلق وصى باشد. پس وصايت او براى پدر، فرع اين است كه عمرو كه وصى پدر است، او را وصى خود كند. و اگر نكرد، وصى پدر نيز نيست. و اين احتمال اظهر است، لا اقل من الاجمال. پس وصايت او در صورتى كه