وه وه چه درگهى كه تراب أبو تراب دارد بعرش برترى أين فرش وامتياز آرى كسى كه قاسم خلد وجحيم شد كسى نگذرد بدون جواز وى از جواز جبريل را بحاجبى آن در است اميد ميكال را بخادمى آن سر است آز جنت يكى ز بخشش أين صاحب در است دوزخ بحكم أو كند أين سوز وأين گداز كي خلد راست رائحة وروح أين سرا باشد كجا نعيم باين لطف واهتزاز هر صبح وشام شمس وقمر را برشوه چرخ آرد پى نياز برفعت وز اوست ناز بيگانه آنكه حلقه بدر آشنا نكرد خاكش بسر سرى كه از أو نيست سرفراز مجرم چه گشت محرم كوى تو محرم است بر اشتر توسل اگر بندد أو جهاز شاهنشهى كه كشور دين است از أو عمار * شيرافكنى كه در صف هيجاست يكه تاز زينت فزاست فرق سليمان دين زتاج * از هل أتى زدادن خاتم گه نماز از طور أو بدور فلك عقل در عجب * واز طراز أو بششدر حيرت از أين طراز چون شد حريم كعبه محل ولادتش * گشته مطاف خلق از آن مكة در حجاز آنكو كه دوش صاحب معراج پا نهاد * دستى كنم بمدحت جاهش چسان دراز
(حياة القاضي الشهيد ١٥٠)