كلمات الشعراء (ص 119 ط لاهور):
چنان كز در درآيد أهل ماتم را عزا پرسى * فغان از بلبلان برخاست چون من در چمن رفتم ومن شعره على ما ذكره أيضا:
بتاراج دل ما هر زمان اى غم چه ميآئى * متاع خانه درويش غارت را نمى شايد ومن شعره كما في صبح گلشن (ص 560 ط بهوپال) قوله:
عشق تو نهالى است كه خوارى ثمر اوست * من خارى از آن باديه أم كاين شجر اوست بر مائده عشق اگر روزه گشائي * هشدار كه صد گونه بلا ما حضر اوست وه كاين شب هجران تو بر ما چه درازاست * گوئى كه مگر صبح قيامت سحر اوست فرهاد صفت اينهمه جان كندن (نوري) * در كوه ملامت بهواى كمر اوست ومنه قوله في الرد على السيد حسن الغزنوي كما في بعض المجاميع:
شكر خدا كه نور الهى است رهبرم * وز نار شوق اوست فروزنده گوهرم اندر حسب خلاصه معنى وصورتم * واندر نسب سلاله زهراء وحيدرم داراى دهر سبط رسولم پدر بود * بانوى شهر دختر كسرى است مادرم هان اى فلك چون أين پدرانم يكى بيار * يا سر ببندگي نه وآزاد زي برم شكر خدا كه چون حسن غزنوى نيم * يعنى نه عاق والد ونه ننگ مادرم بادم زبان بريده چون آن ناخلف اگر * مدح مخالفان علي بر زبان برم داند جهان كه أو بدروغش گواه ساخت * در آنكه گفت قره عين پيمبرم فرزند را كه طبع پدر در نهاد نيست * پاكى ذيل مادر أو نيست باورم شايسته نيست آنهم از آن ناخلف كه گفت * شايسته ميوه دل زهرا وحيدرم ومن شعره كما في صبح گلشن (ص 560) قوله:
خوش پريشان شده با تو نگفتم نوري * آفتى أين سر وسامان تو دارد در پى فمن نثره: ما كتبه مقرضا على كتاب سواطع الالهام في التفسير للشيخ أبي الفيض