بعضى از مجتهدين و اقوى آنست كه خون آن شخص هدر است نوزدهم هر گاه شخصى طفلى را به اذن ولى خواهد كه شنا ياد دهد پس او را غرق كند ضامن خونبهاى آن طفل است خواه تقصير كرده باشد و خواه نكرده باشد و بعضى از مجتهدين گفته اند كه اگر تقصير نكرده ضامن نيست بيستم هر گاه كسى در راه مسلمانان بنائى احداث كند يا سنگى بگذارد چنان كه راه تنگ شود و شخصى به سبب آن كشته گردد ضامن خونبهاى آن شخص است هر گاه بى اذن امام احداث كرده باشد اما اگر راه گشاده باشد و امام اذن داده باشد ضامن نيست بيست و يكم هر گاه ديوار كج شده بر سر كسى افتد و او را بكشد به شرطى كه صاحب ديوار عالم به افتادن آن باشد و ممكن بوده كه آن را اصلاح كند و نكرده ضامن خونبهاى اوست بيست و دوم هر گاه ناودان يا پنجره خانه شخصى كه بر راه مسلمانان باشد با علم صاحب آن بيفتد و كسى را تلف كند ضامن خونبها است و اگر بىعلم صاحب خانه و تقصير او كسى را تلف كند مجتهدين را در آن خلاف ست اقرب آنست كه ضامن نيست بيست و سيم هر گاه كسى زياده از قدر احتياج آتش در ملك خود روشن كند در غير روزى كه باد باشد و سرايت به تلف ديگرى كند ضامن خونبهاى كسى است كه بسوزد و همچنين اگر در روز يا در شب باد آتش در ملك خود روشن سازد و همچنين اگر در غير ملك خود آتش روشن كند چنان كه سرايت به ديگرى كند بيست و چهارم هر گاه در حفظ چارواى خود تقصير كند و آن چاروا كسى را بكشد ضامن خونبهاى آنكس باشد چه واجبست بر صاحبان چارواى مست شده و درنده محافظت آنها كردن بيست و پنجم هر گاه كسى شخصى را به ضيافت طلبد و سگ او آن شخص را تلف كند ضامن خونبهاى اوست و اگر چه نداند كه سگ او درنده است بيست و ششم هر گاه كسى بر چاروائى سوار باشد يا او را بدست مىكشيده باشد و صاحبش همراه نباشد و آن چاروا به سر و دستها كسى را بكشد ضامن خونبهاى اوست و اما آنچه به پاها تلف كند ضامن نيست بيست و هفتم هر گاه كسى بر چاروائى سوار باشد يا او را بدست گرفته ايستاده باشد و آن چاروا بدست يا سر يا پا كسى را بكشد ضامن خونبهاى اوست و اگر دو كس سوار باشند هر دو در ضامنيت خونبها مساويند هر گاه يكى طفل يا بيمار نباشد بيست و هشتم هر گاه صاحب چاروا كارى كند كه چارواى او رم كند و كسى را بكشد ضامن خونبهاى اوست بيست و نهم هر گاه كسى كارى كند كه عقل كسى زايل شود ضامن خونبهاى اوست و اگر بعد از
(٤٤٠)