خود نمىدهد خداى تعالى در روز قيامت مار و افعى بر او مىگمارد كه دست او را بگزد و طوق گردن او باشد و هر شتر و گاو و گوسفندى كه زكات او را نداده باشند آن شخص را در زير دست و پاى خود مىگيرند و شاخ داران او را شاخ مىزنند تا وقتى كه حساب خلايق به آخر رسد فصل دويم بدان كه زكات در نه چيز واجب است طلا و نقره و گندم و جو و خرما و مويز و شتر و گاو و گوسفند و بر شخصى واجب است كه بالغ و عاقل باشد و بنده نباشد و مالك نصاب باشد به تفصيلى كه مذكور خواهد شد و قدرت داشته باشد كه در مال خود تصرف نمايد پس در مالى كه غصب شده باشد زكات نيست و زكات طلا و نقره دادن وقتى واجبست كه سه شرط به هم رسد شرط اول آنكه سكه داشته باشد اگر چه آن سكه متروك شده باشد و كسى به آن معامله نكند پس در شمشه طلا و نقره و طلا آلات و نقره آلات زكات نيست و همچنين در زر مطلس اگر چه مردم به آن معامله كنند شرط دوم آنكه هر يك از طلا و نقره به نصاب رسيده باشد و نصاب طلا بيست مثقال شرعى است و در كمتر از بيست مثقال زكات نيست و اگر بر بيست مثقال يك مثقال يا دو مثقال يا سه مثقال زياده شود در آن زياده زكات نيست تا به چهار مثقال رسد و همچنين اگر بر بيست و چهار مثقال يك مثقال يا دو مثقال يا سه مثقال زياده شود در آن زياده زكات نيست تا وقتى كه به چهار مثقال برسد و بر اين قياس و نصاب نقره دويست درهم است و در كمتر از آن زكات نيست و همچنين اگر بر دويست درهم چيزى زياده شود در آن زياده زكات نيست تا وقتى كه به چهل درهم برسد و بر اين قياس و زكات طلا و نقره يك دانگ و نيم ده يك است پس زكات بيست مثقال طلا نيم مثقال است و زكات هر چهار مثقال كه بعد از بيست مثقال به هم رسد ده يك مثقال است و زكات دويست درهم نقره پنج درهم است و زكات چهل درهم كه بعد از دويست درهم به هم رسد يك درهم است شرط سيم حولست يعنى آنكه نصاب مدت يازده ماه در ملك اين كس باشد و در اين يازده ماه سكه دار باشد پس در اول ماه دوازدهم زكات واجب مىشود و اگر در اثناى اين مدت چيزى از مقدار نصاب تلف شود يا به قرض به شخصى داده شود يا بعضى را طلا آلات يا نقره آلات يا مطلس سازد زكات ساقط مىشود هر چند تعمد (1) كرده باشد تا زكات بر او واجب نشود و بدان كه قرض دارى مانع زكات نمىشود پس اگر شخصى مالك دويست درهم باشد و دويست درهم يا زياده قرض داشته باشد زكات دادن برو واجب است هر چند مالك
(٩٧)