دانستن بيست و پنج امر لازم است و آن دانستن ناسخ و منسوخ آنهاست و عموم و خصوص و امر و نهى و اطلاق و تقييد و محكم و متشابه و اجمال و بيان و ظاهر و مأول و قصد الفاظ و كيفيت دلالت و مقاصد الفاظ و متواتر و آحاد و مسند و مرسل و مقطوع و حال روات و تعارض ادله و قوت استخراج و آيات قرآنيه كه احكام شرعيه از آن مستنبط مىشود قريب به پانصد آيه است و حفظ آنها شرط نيست بلكه فهميدن معانى آنها و استحضار آنها هر گاه محتاج به آنها شود كافيست و در احاديث اعتماد بر اصل مصححى از چهار اصل مشهور كه آن كافى و من لا يحضره الفقيه و تهذيب و استبصار است كه به سند متصل از عدول تا امام روايت كرده اند كافيست سيم احاطه به مسايل اجماعيه تا آنكه اجتهاد به خلاف آن نكند اما معرفت مسايل اجماعى و خلافى واجب نيست چهارم دليل عقلى از استصحاب وبراءة اصليه در جائى كه محتاج به دليل عقلى مىشود و آنجا آيات قرآنيه و احاديث نباشد و دانستن قياس پيش اماميه حجت نيست اما نزد سنيان حجت است و مراد به دانستن اين علوم آنست كه او را قوت آن باشد كه رد فرع به اصل تواند كرد و استنباط فرع از اصل تواند نمود چه تحصيل اين علوم چنانچه در اين زمان متعارف است سهل است اما به هم رسانيدن آن قوت به غايت مشكل است تا آنكه توفيق الهى شامل حال كدام سعادتمند گردد ع اين كار دولت است كنون تا كرا رسد و اما پانزده صفت سنت اول آنكه قاضى زاهد و متورع و امين باشد دوم آنكه اعمال صالحه بسيار كند سيم آنكه از هواى نفس شديد العفه باشد چهارم آنكه به تقوى حريص باشد پنجم آنكه بى عنف و تعدى صاحب قوت باشد و بى ضعف و سستى ملايم باشد تا آنكه قوى در باطل او طمع نكند و ضعيف از عدل او مأيوس نشود ششم آنكه حليم باشد هفتم آنكه فهيم باشد به مزاياى امور هشتم آنكه ضابط باشد نهم آنكه چيزها را زود بشنود دهم آنكه قوت در بصر و بصيرت او باشد يازدهم آنكه دانا باشد به زبان اهل آن شهرى كه در آنجا قاضى است دوازدهم آنكه از طمع منزه باشد سيزدهم آنكه صادق القول باشد (1) چهاردهم آنكه صاحب راى سخت باشد پانزدهم آنكه جبار نباشد تتمه قاضى بودن شخصى به سبب تعيين امام به سه طريق ثابت مىشود اول شنيدن از امام كه به شخصى به صيغه ء ماضى گويد وليتك في الحكم يعنى والى گردانيدم تو را در حكم كردن
(٣٥١)