هشتم كسى كه پسرى را به شهوت ببوسد نهم دو زن برهنه بيگانه كه در زير يك لحاف باشند دهم كسى كه دشنام به كسى دهد كه در عرف آن را دشنام گويند يازدهم كسى كه به كنايه چيزى گويد كه سبب آزردگى ديگرى شود مثل آنكه به كنايه گويد كه من حرام زاده نيستم دوازدهم كسى كه به زن خود گويد كه من تو را بكر نيافتم سيزدهم دشنام دادن طفل يا ديوانه چهاردهم آنكه دو مردى كه زن داشته باشند يكديگر را به زن دشنام دهند پانزدهم كسى كه ترك واجبى كند و تعزير او به رأى امام منوط است به شرط آنكه از حد آزاد و بنده نگذرد شانزدهم كافرى كه سحر كند هفدهم طفل و ديوانه كه شراب خورند هجدهم كسى كه شراب بفروشد اما نداند نوزدهم كسى كه حرام كند و حلال نداند بيستم كسى كه به ظاهر به قهر و غلبه مال كسى را بگيرد و بگريزد بيست و يكم كسى كه به خفيه مال كسى را بردارد و بگريزد بيست و دوم كسى كه به حيله و تزوير اموال مسلمانان را ببرد و كتابتها و نوشته ها بسازد بيست و سيم كسى كه بنگ يا داروى بيهوشى بخورد كسى دهد بيست و چهارم كسى كه به حركت دست منى بيرون آرد چه در حديث آمده كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام اينچنين شخصى را آن مقدار تازيانه بر كف دست او زده بود كه كفش سرخ شده بود بيست و پنجم كسى كه غلام خود را بكشد بيست و ششم مسلمانى را كه جهودى را بكشد بيست و هفتم كسى كه در مجلسى كه شراب يا آنچه مست كننده باشد خورند برود و به اختيار بنشيند يا طعام خورد بيست و هشتم كسى كه ماهى اى كه فلوس نداشته باشد بخورد بيست و نهم كسى كه حيوان زنده را بخورد سى ام كسى كه سپرز حيوانات را بخورد سى و يكم كسى كه پسر خود را بكشد سى و دوم طفل و ديوانه كه زنا كنند سى و سيم دزدى كردن طفل و ديوانه سى و چهارم طفل و ديوانه كه مرتد شوند سى و پنجم دخول كردن با چهار پايان چه در اين صورت پنج امر بر او لازم است اول تعزير او به آنچه رأى امام باشد و بعضى گفته اند كه بيست و پنج تازيانه او را بايد زد و بعضى صد تازيانه كه حد است قرار داده اند و بعضى حكم به كشتن كرده اند دوم ضامن قيمت آن حيوان است كه به صاحبش دهد سيم حرام شدن گوشت آن حيوان و آنچه از او متولد مىشود اگر گوشت او را خورند چهارم كشتن و سوزانيدن آن حيوان اگر گوشت او را خورند پنجم بيرون آوردن آن حيوان از آنجائى كه دخول كرده به شهر ديگر اگر گوشت او را نخورند و آيا در آنكه قيمت آن را به صاحبش ميدهد يا خود متصرف مىشود يا تصدق مىكند ميانه مجتهدين خلاف است و اگر آن حيوان به حيوانات ديگر مشتبه شود دو
(٤٢٨)