ايشان نيز عاجز باشند اعمام پدر او و اولاد ايشان و اگر ايشان نباشند اعمام جد و اولاد ايشان و اگر ايشان نباشند آزاد كننده و اگر او نباشد ضامن جريره و اگر او نيز نباشد امام ميدهد و خويشان حاضر و غايب هر دو در خونبها شريكند پس در اين صورت حاكم شرع آن شهر چيزى به حاكم شهر غايب بنويسد كه خونبها را بر ايشان قسمت كند و اگر حاكم شرع در حكم يا در اجتهاد خطا كند خونبها را از بيت المال ميدهد و در غير حاكم از روى خطا عاقله او مىدهد نكته داعى دولت قاهره نظام ساوجى گويد كه از استاد خود اعنى افضل المتاخرين بهاء الملة والحقيقة والدين محمد عاملى طاب ثراه شنيده شد كه روزى نواب اعلى كه هزار جان گرامى فداى نامش باد در مجلس درس ايشان حاضر شده بودند و بحث عاقله در ميان بوده نواب اعلى پرسيده اند كه عاقله چه معنى دارد ايشان گفته اند كه عاقله جماعتى اند كه هر گاه كسى از روى خطا كسى را بكشد خونبهاى كشته شده را ايشان مىدهند نواب اعلى فرموده باشند كه حكمت در اين چه باشد كه ديگرى كسى را بكشد و جمعى ديگر خونبها بدهند ايشان در جواب گفته اند كه ظاهرا حكمت در اين آنست كه چون ايشان دانند كه هر گاه يكى از خويشان ايشان كسى را بكشد ايشان خونبها مىدهند ايشان را نگذارند كه هرزه گردى نمايند و هميشه در محافظت ايشان باشند تا كسى را نكشند حضرت اعلى فرموده اند كه حكمت در اين اين خواهد بود كه چون خويشان جرمانه گناه او را مىكشند آن شخص هميشه شرمنده ايشان باشد و ديگر اينچنين كارى نكند اميد كه ايزد تعالى مفاتيح و خواتيم اين پادشاه جوانبخت سر افراز تخت را به ميامن بركات بى انتهاى خويش و به انواع ظفر و نصرت و خرمى و كامرانى مقرون داراد وربع معمور از بسيط زمين اين پادشاه را مسلم كرده اعداى دين و دولت او را هميشه مقهور و منكوب گرداند وبحق النبي واله الامجاد (ع) يا رب دعاى خسته دلان مستجاب كن و ختم اين كتاب برد دعاى دولت ابد قرين كرده شد اميد كه منظور نظر كيميا اثر نواب همايون ارفع اقدس اعلى گرديده سبب حصول مطالب و مقاصد اين داعى كشته در باقى عمر از فواضل انعامات اين پادشاه كه در دولت مخلد و بر اعدا مظفر باد بهره مند شده در يكى از مشاهد مشرفه به طاعت و عبادت الهى و وظيفه دعا گوئى دوام دولت ابد قرين شاهى ظل اللهى قيام و اقدام تواند نمود و لله الحمد على فواضل نعمائه و نوايل مبراته و حسناته و جزايل الائه وهباته التى من على بالتوفيق في اتمام هذا الكتاب المستطاب بعون لله الملك الوهاب
(٤٥٣)