آدمى تلف كردن آن عضو است يا آنچه در حكم تلف كردن باشد به چيزى كه غالبا تلف كند و اگر چه قصد تلف نداشته باشد يا به غير آنچه غالبا تلف كند با قصد تلف كردن و ثبوت آن نيز به يكى از سه چيز است كه در قصاص نفس مذكور شد اما در سوگند خوردن جهت قصاص اعضا ميانه مجتهدين خلاف است بعضى گفته اند كه در جائى كه خونبها در آن ثابت شود شش قسم بايد خورد و اگر كمتر از خونبها باشد قياس بر شش قسم كنند يعنى اگر نصف خونبها باشد چون يك دست سه قسم بايد خورد و اگر خونبهاى اعضا كمتر از شش يك خونبها باشد چون انگشت يك قسم بايد خورد و بعضى از مجتهدين برآنند كه در قصاص اعضا نيز پنجاه قسم بايد خورد به شرط آنكه در آن خونبها ثابت شود و اگر كمتر از ديت باشد بيست و پنج قسم بايد خورد و شروط قصاص اعضا همان شروط قصاص نفس است با زيادتى يك شرط ديگر و آن مساوى بودن اعضا است در صحت و عدم آن پس دست صحيح را به عوض دست شل نمىتوان بريد اما اگر صاحب دست صحيح راضى شود كه دست شل را به عوض دست صحيح او ببرند جايز است به شرطى كه از سرايت نترسد چه با خوف سرايت جايز نيست پس اگر قصاص كنند و سرايت كند ضامن است و به عوض دست راست چپ را نمىتوان بريد مگر آنكه دست راست نداشته باشد چه در آن حالت دست چپ او را به عوض دست راست ببرند و اگر هيچيك از دست راست و چپ نداشته باشد پاى او را به عوض دست راست ببرند و اگر كسى يك چشم داشته باشد يك چشم شخصى را كه دو چشم داشته كور كند آن يك چشم او را به عوض چشم او كور مىتوان كرد و در صورت عكس يك چشم صحيح را به عوض يك چشم او كور بايد كرد و بعضى گفته اند كه نصف خونبها نيز بدهد زيرا كه يك چشم او بجاى دو چشم است پس در كور كردن آن كل خونبها لازم است و اگر كسى چنان كرده باشد كه بينائى چشم كسى رفته باشد و حدقه بجاى خود باشد كيفيت قصاص او به طريقى كه در حديث وارد شده آنست كه قدرى پنبه را تر كنند و بر پشت چشم او بگذارند و او را در برابر آئينه گرمى كه او را رو به آفتاب كرده باشند بدارند تا آنكه بينائى چشم او برود و حدقه بماند و اقوى در كيفيت قصاص در اين صورت آنست كه به هر طريقى كه ممكن باشد كه بينائى چشم او را كم كنند چنان كه حدقه به حال خود بماند جايز است و گوش صحيح را به عوض گوش كر و بينى صحيح را به عوض بينى كسى كه بوها نشنود و ذكر مرد جوان را به عوض ذكر مرد پير و ختنه كرده را به عوض ختنه نا كرده مىتوان بريد و كسى كه دندان ديگرى را
(٤٣٦)