به هم مىرسد و مانع از دخول كردن مىشود چه در اين صورت مرد فسخ نكاح او مىتواند كرد بيست و دوم آنكه زن عفل داشته باشد و عفل به فتح عين بى نقطه و سكون فا چيزيست كه در فرج زن به هم مىرسد مشابه گوشت پاره كه مانع دخول مىشود چه در اين صورت بر قول بعضى از مجتهدين مرد را فسخ نكاح او مىرسد بيست و سيم آنكه رتق داشته باشد و رتق به فتح راى مهمله و تاى به دو نقطه فوقانى و قاف به هم آمدن فرج و روئيدن گوشت آن است به نوعى كه دخول كردن به آن دشوار باشد چه بر قول بعضى از مجتهدين مرد در اين صورت فسخ نكاح او مىتواند كرد بيست و چهارم آنكه مخرج بول و حيض يا مخرج بول و غايط زن يكى بود چه در اين حالت مرد فسخ نكاح او مىتوان كرد بيست و پنجم آنكه هر يك از زن و شوهر خنثى باشد چه در اين صورت بعضى از مجتهدين گفته اند كه فسخ نكاح مىتوانند كرد بيست و ششم آنكه هر گاه كنيزى آزاد شود و شوهر او غلام باشد در اين صورت آن كنيز اختيار فسخ نكاح خود دارد مگر در يك صورت كه فسخ نمىتواند كرد و آن در وقتى است كه شخصى صد درهم نقد و كنيزى كه قيمت او نيز صد درهم باشد داشته باشد و او را به صد درهم به ديگرى عقد كرده باشد و در حال مرض موت او را آزاد كند چه در اين صورت كنيز را فسخ نكاح نمىرسد زيرا كه او آزاد نمىشود كه فسخ نكاح خود تواند كرد بواسطه آنكه قيمت آن كنيز زياده از ثلث مال آن شخص است و وصيت در ثلث اعتبار دارد بيست و هفتم خواستن دختر برادر و دختر خواهر زنى را بدون اذن عمه و خاله ايشان كسى را كه عمه و خاله ايشان را نكاح كرده باشد چه در اين صورت عمه و خاله فسخ نكاح خود مىتوانند كرد بيست و هشتم (1) خواستن كنيز هر گاه زن آزادى داشته باشد بى اذن او چه در اين صورت آن زن فسخ نكاح خود مىتواند كرد تتمه بدان كه خيار فسخ فورى است پس اگر بعد از دانستن عيب فسخ نكنند اختيار فسخ ندارند و در فسخ كردن نكاح به عيب اذن حاكم شرع شرط نيست و ثبوت عيب در چيزهائى كه ظاهر باشد چون برص و جذام و جنون به دو گواه عادل است و در چيزهائى كه ظاهر نباشد چون عيبهاى باطنى زنان به گواهى زنان و اقرار ايشان ثابت مىشود فصل دهم در بيان آنكه در چند موضع مهر المثل لازم است بدان كه زن در بيست و پنج (2) موضع مهر المثل مىگيرد گاهى كه دخول واقع شده باشد اول آنكه در عقد ذكر مهر نكرده باشند چه در اين صورت با دخول مهر المثل مىگيرد و اگر در اين
(٢٩٤)