صورت پيش از دخول خواهند كه او را طلاق گويند واجبست كه متعه به او دهند و متعه آنست كه اگر شوهر مالدار باشد جامه اعلى يا اسب اعلى كه ده مثقال طلا ارزد يا ده مثقال طلا به او بدهد و اگر پريشان و مفلس باشد انگشترى طلا يا نقره و اگر متوسط باشد پنج مثقال طلا چنانچه مذكور شد و اگر مفارقت به غير طلاق واقع شود چون فسخ و لعان آنچه مذكور شد از متعه دادن سنت است و بعضى از مجتهدين متعه دادن را در اين صورت نيز واجب مىدانند و فرقى نيست در متعه گرفتن ميانه زن آزاد و كنيز دوم آنكه در عقد گفته باشند كه آنچه هر يك از زن و شوهر يا اجنبى بعد از عقد مهر را مشخص كند آن مهر قبول است آنگاه آن مرد بعد از دخول و پيش از مشخص ساختن مهر بميرد در اين صورت آن زن مهر المثل مىگيرد سيم آنكه چيزى را صداق كرده باشند كه مسلمان مالك آن نتواند شد چون شراب و خوك هر گاه كه يكى از زن و شوهر مسلمان باشد چه در اين صورت مهر المثل بايد داد چهارم آنكه صداق چيزى مجهول باشد چه در اين صورت مهر المثل مىگيرد پنجم آنكه صداق مشتمل بر عيب باشد چه در اين صورت مهر المثل بايد داد و بعضى از مجتهدين برآنند كه مثل آن چيزى بايد داد كه بى عيب باشد ششم آنكه چون زن و شوهر در قدر مهر اختلاف كنند و هر دو سوگند بخورند در اين صورت زن مهر المثل مىگيرد هفتم آنكه هر گاه شخصى زياده از چهار زن خواهد و بعد از دخول با ايشان مسلمان شود مهر المثل برو لازم است كه بدهد و بعضى از مجتهدين مهر مسمى را در اين صورت واجب مىدانند هشتم آنكه اگر صداق پيش از قبض كردن تلف شود و مقدار آن را ندانند در اين صورت او را مهر المثل بايد داد نهم آنكه صداق مغصوب باشد پس اگر عالم به غصب آن باشند مهر المثل بايد داد و اگر جاهل به غصب باشند مثل آن را يا قيمت آن را بايد داد و بعضى از مجتهدين در اين صورت نيز مهر المثل را لازم مىدانند دهم آنكه در صداق شرط نا مشروعى كرده باشند چه در اين صورت نيز مهر المثل بايد داد يازدهم آنكه چيزى را صداق كرده باشند كه متضمن فساد نكاح باشد چون صداق كردن آقاى غلام غلام را بر زنى كه به جهت او عقد كرده تا در عوض مهر شوهر او غلام او باشد چه در اين صورت مهر المثل ميدهد دوازدهم آنكه اگر ولى طفل را به كمتر از مهر المثل يا زياده از آن صداق كند در اين صورت متصرف به مهر المثل مىشود
(٢٩٥)