نه آب يا بد و نه خاك كه وضو سازد يا تيمم كند نماز از و ساقط مىشود اما در وجوب قضاى آن ميانه مجتهدين خلاف است و اولى قضاست (1) اما اگر از وقت آن مقدار زمان گذشته باشد كه طهارت و نماز را در آن بجا توان آورد و عمدا نماز نكرده باشد و بعد از آن آب و خاك نيابد در اين صورت قضاى آن نماز برو واجبست (2) و بدان كه هر گاه نمازى از شخصى فوت شود و آن شخص در آن وقت صحيح و قادر بر قيام و بر همه افعال متعلقه به نماز بوده باشد آن شخص را جايز است كه در ايام بيمارى و عدم قدرت بر قيام و بر بعضى افعال آن نماز را به حسب مقدور قضا كند و لازم نيست كه منتظر ايام صحت و قدرت بر همه افعال باشد پس بيمارى كه قادر بر قيام نباشد جايز است كه نشسته نماز كند خواه ادا و خواه قضا و اگر بر نشستن قادر نباشد بر جانب راست خوابيده نماز كند و اگر از آن عاجز شود بر جانب چپ و اگر از آن نيز عاجز باشد بر پشت خوابد به طريق وقت احتضار و ركوع و سجود را به اشاره به سر بجا آورد و اگر از اشارت به سر عاجز باشد به چشم اشارت كند و در اين دو صورت سجود را از ركوع منخفض تر سازد و قراءت و باقى اذكار را بجا آورد و اگر از همه ء آنها عاجز باشد افعال نماز را به ترتيب به خاطر بگذراند و اگر بيمارى كه نشسته نماز مىگذارد در اثناى نشستن قدرت بر قيام پيدا كند بايد كه بايستد و قراءت كند و اگر قراءت را تمام كرده باشد اين ايستادن به جهت ركوع باشد و درنگ كردن در اين قيام واجبست اگر از قيام عاجز باشد اما در حال انتقال از قعود بقيام يا از قيام (3) بقعود قراءت نكند و اگر بيمارى كه نشسته ركوع مىكند بعد از ركوع و قبل از سجود قدرت بر قيام پيدا كند بايد كه بايستد و بعد از آن به جهت سجود خم شود و درنگ در اين قيام لازم نيست و در همه اين احكام ميانه اداء و قضا (4) فرق نيست تتمه ترتيب در نماز قضا نزد جمعى از مجتهدين واجبست پس هر گاه از شخصى ظهرى وعصرى فوت شده باشد و نداند كه اول كدام فوت شد در اين صورت سه نماز بگذارد يك عصر ما بين دو ظهر يا يك ظهر ما بين دو عصر و اگر با ظهر عصر و مغربى فوت شده باشد در اين صورت به نه نماز گذاردن ذمت او برى مىشود به اين طريق كه ظهرى بگذارد باز عصرى باز مغربى باز عصرى باز مغربى باز ظهرى باز مغربى باز ظهرى باز عصرى واخصر از اين آنست كه قبل از مغرب و بعد از آن ظهرى وعصرى و ظهرى بگذارد پس به هفت نماز ذمت او برى مىشود و اگر با ظهر و عصر و مغرب عشائى فوت شده باشد شانزده نماز بگذارد يكى از اين چهار را بكند و سه ديگر را بعد از آن باز يكى ديگر را بگذارد و سه ديگر را بعد از آن باز ديگرى و سه ديگر را
(٨٦)