موافقت مىكنيم، اگر چه در دليل مخالفت داريم.
و اين كه گفته اگر لعن او هم جايز بود الى اخره... سخيف و منهدم الاساس است چه ترك لعن بر كفار و منافقين از كفر ونفاق ناشى است، و هم چنين ترك لعن ابليس بلكه لعن يزيد و اشباه او لازمتر است، چنانچه فرق در كلام آن شخص زيدى گذشت (1).
و اين كه گفته از كجا معلوم مىشود الى اخره... هم ضعيف و ظاهر الفساد است چه اولا مراد از لعنت كسى دعاى به لعنت است مثل (لعنه الله، واللهم العنه) و اين معنى اخبار نيست بلكه انشاء است، و طلب آن است كه خداى عزوجل او را از رحمت خود دور كند، و اخبار بغيب نيست، و ثانيا بعد از رحمت الهى معلوم مىشود به اخبار انبياء كه سفراء بين خالق و خلقند، چه بهشت دار قرب است، و جهنم محل بعد پس هر كه را خبر دهند كه از بهشتيان است قريب خواهد بود، و هر كه را گويند از دوزخيان است از رحمت خداى بعيد است، و فهم اين مطلب به رجوع به شرع آسان مىشود.
و اين كه گفته ترحم بريزيد جايز است و داخل در عموم (اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات) است از باب (زاد في الشطرنج بغله) و (زاد في الطنبور نغمه) است، و الا هيچ يك از علماى اسلام جز عبد المغيث بغدادى كه رساله در منع لعن يزيد نوشته، ومحيي الدين عربى وعبد القادر جيلانى وعامه نواصب كه هيچ يك از اينها مسلمان نيستند نبايد به اين امر ملتزم شوند، اگر چه لازمه مذهب ايشان باشد چنانچه خواهى دانست، وكيف كان قد انتقض - و لله الحمد - غزل الغزالى وانصرم حبل كيده وضلالته ودمرنا على بنيان بيانه المؤسس على شفا جرف هار من غيه وجهالته.