و بالجملة به عبارات مختلفه اين حديث را نقل كرده اند بلكه دعوى تواتر شده (1) و اين احاديث دليل حقيت مذهب شيعه است، و دوازده نفرى كه لايق خلافت عظمى وزعامت كبرى باشند جز اين دوازده نفر كه اماميه قايلند كسى ديگر نبوده، بلكه اخبار به اين عدد كه از مغيبات است دليل حقيت و ثبوت نبوت خاتم الانبياست، و در طريق شيعه اماميه ضاعف الله اقتدارها تصريح باسم و نسب ايشان از پيغمبر صلى الله عليه وآله اجمالا يا تفصيلا فوق حد تواتر نقل شده، و كتاب (كفاية الاثر) شيخ اقدم على بن محمد الخراز القمى كه تا به حال در امامت از اين جهت كتابى در شيعه تصنيف به خوبى او نشده دليل واضح و برهان قاطع اين مدعا است بلكه از اخبار اهل سنت تصريح به اسامى شريفه والقاب كريمه ايشان در زياده از صد حديث شده، ولى با وجود اين علماى سنت در حيص وبيص تأويل وضيق خناق توجيه افتاده محض حفظ اصول وتشييد قواعد باطله خود ملتزم شده اند كه اين عدد دوازده نفر را از خلفاى خود بيرون بياورند، و در اين باب وجوهى گفتهاند كه در غالب آنها يزيد مذكور است.
از آن جمله در (تاريخ الخلفاء) و غيره از قاضى عياض نقل كرده و از ابن حجر عسقلانى مقدم صاحب (تقريب) و (فتح البارى) روايت كرده كه وى را مستحسن شمرده، و محصل كلام او اينست كه مراد دوازده نفرند كه امت بر ايشان اجتماع كنند ومنقاد بيعت ايشان شوند، و آنها ابوبكرند وعمر وعثمان وعلى قبل از وقوع تحكيم كه معاويه خود را خليفه نام گذاشت آنگاه مردم مجتمع شدند بر معاويه بعد از صلح امام حسن عليه السلام بعد از او مجتمع شدند بريزيد و منتظم نشد