ديگر اينكه شفاعت پيغمبر (ص) باشد و در (تفسير كبير) نسبت اختيار اين وجه را به ابن انبارى داده و گفته استشهاد كرده به اين بيت: صل لذى العرش واتخذ قدما * ينجيك يوم العشار والزلل و معلوم است كه اين شعر شاهد معنى اول است، و دلالت بر اراده شفاعت به هيچ وجه ندارد، و شايد غلط از نسخه باشد، اگر چه قدرى بعيد است والله اعلم.
و بعضى قدم را به مقام تفسير كرده اند، و ظاهرا به علاقه اين است كه قيام به او واقع مىشود. و در تفسير (حقايق التأويل) گاهى تفسير به سابقه عظيمه به حسب عنايت اولى و گاهى به مقام قرب حاصل از تخصص و تشريف ازلى به حسب اجتباء ربانى شده، و هر دو مناسب است با آنچه در اخبار اهل بيت عليهم السلام وارد شده كه گاهى تفسير به شفاعت شده و گاهى به ولايت و گاهى بوجود مقدس نبوى، و مرجع هر سه يك است، چه مقصود از دارائى پيغمبر (ص) دارائى شفاعت او است، و حصول شفاعت بى اصول ولايت صورت پذير نيست، و در اين فقره زيارت هيچ يك از اين معانى مناسبتى ندارد مگر معنى ولايت كه آن هم بغايت بعيد است.
و بهترين وجوه به حسب عربيت در آيه كريمه و در فقره زيارت اينست كه لفظ قدم صدق استعاره باشد مثل يد الشمال و تثبيت ترشيح اين استعاره است، و مراد اين باشد كه پاى راستى مرا ثابت كند در نزد شما، كنايت از اينكه مرا به صدق ارادت و حق عقيدت در دنيا و آخرت با شما داشته باشد، و آنى در هيچ نشأه مرا با شما كذب و خيانتى نباشد.
و از اينجا معلوم مىشود كه آنچه در (كشاف) و كلام اتباع او مثل رازى وبيضاوى ونيشابورى و غير ايشان واقع شده، از اينكه اضافه قدم به صدق از براى تأكيد است كه محصل معنى او اين باشد كه " لهم قدم صدقا " مثلا وجهى ندارد، و بغايت از ذوق سليم دور است، و چون نتيجه اين قدم صدق به نحوى