لابد به نقيصه در اموال يا انفس يا ثمرات خواهد شد، و بنابراين مصدرى است كه گاه در معنى اصل خود استعمال مىشود، و اين وجه چندان بعيد نيست، اگر چه انصاف آنست كه هر دو وجه خالى از نوع مسامحه و بى حاجت بقدرى از عنايت نيست، شايد بتأمل يا مراجعه وجهى ديگر به نظر بيايد، و مراد از اهل سماوات وارض مطلق موجودات است نه خصوص عقلاء چنانچه به تأمل در شواهد بعد معلوم مىشود، و خود سموات وارض اگر چه از ظاهر اين لفظ بيروت است، ولى در مناط حكم داخل و از مساق تعبير معلوم مىشود، بالجملة اشاره اجمالى قبل از اين در فقره سابقه به عموم مصيبت آن جناب شد، و مناسب است در اينجا نيز اخبارى چند از كتب شيعه و آثارى چند از كتب عامه ياد شود، چه اعتراف ايشان به اين امور غريبه دليلى است واضح بر حقيقت طريقه امامية، كثر الله انصارها وضاعف اقتدارها، و قبل از دخول در ذكر اخبار مذكوره بايد بدانى كه بر حسب عقل و نقل تألم عموم موجودات از سماوات وارضين از مصيبت جانگداز آن امام مظلوم غريب نيست، چه در محل خود از علوم ما فوق الطبيعة ثابت شده كه صفات عارضه موجودات بر دو قسمند:
يك قسم مخصوص است به اينكه موجود تخصص طبيعى يا رياضى پيدا كند و آن گاه عارض او شود مثل طول و عرض و عمق يا تحيز و يا حاجت به غذا و شراب و امثال ذلك.
و قسم ديگر عارض موجود بما هو موجود مىشود به معنى اينكه نفس وجود و تحقق كافى است در عروض آن صفات از براى موجود مثل علم وسمع وبصر و البته اين قسم ثانى لازمه وجود است، چه در عروض آنها صرف وجود با صرف نظر از همه چيز كفايت مىكند، بلى چون وجود در موجودات مختلف است يك جا عين ذات است، و يك جا محتاج به علت است، و جائى قوي و ديگر