و از (تفسير ثعلبى) نقل شده قال: مطرنا دما بايام قتل الحسين (ع) (1).
وأحمد بن عبد ربه قرطبى اندلسى در كتاب (عقد) به سند متصل متعدد از محمد بن شهاب زهرى معروف روايت مىكند با قتيبه متوجه مصيصيه شديم و بر عبد الملك مروان وفود كرديم و او در ايوانى نشسته بود و دو سماط از خلق بر در ايوان ايستاده بودند، وى را عادت چنان بود اگر حاجتى دست مىداد هر كس نزديك او بود به هم دوش خود مىگفت مترتبا تا بدر ايوان مىرسيد، و هر كس را رخصت تمشى بين سماطين نبود، زهرى مىگويد من و قتيبه آمديم و بر در ايوان ايستاديم، عبد الملك از آنكه بر يمين او ايستاده بود پرسش كرد كه مگر شنيهد باشيد در بيت المقدس چه واقع شد در شب قتل حسين بن علي عليهما السلام پس هر كس از صاحب خود سؤال كرد تا به در ايوان رسيد، و هيچ كس جوابى رد نكرد من گفتم نزد من در اين امر عملى است، پس هر كس بافراتر از خود جواب ادا كرد تا به عبد الملك رسيد، آنگاه مرا خواند و من در بين سماطين راه رفتم چون به عبد الملك رسيد سلام گفتم، از من پرسيد تو كيستى؟ گفتم: من محمد ابن مسلم بن عبد الله بن شهاب زهرى هستم مرا به نسب به شناخت، و عبد الملك بسيار طالب حديث بود، پس با من گفت چه واقع شد در بيت المقدس روزى كه حسين (ع) كشته شد؟ - و در روايت كه سندش را ابن عبدربه ذكر كرده چنين گفت در شبى كه در صبح گاه او حسين كشته شد - زهرى گويد گفتم بلى مىدانم، و گفتم خبر داد مرا فلان راوى - مىگويد زهرى اسم نبرد از راوى - كه برداشته نشد در صبحگاه آن شب كه علي بن ابى طالب و حسين بن علي عليهم السلام كشته شدند سنگى از بيت المقدس مگر اينكه زير او خون تازه يافتند، عبد الملك گفت راست گفتى خبر داد مرا آنكه تو را خبر داد، و همانا من و تو در اين حديث