بالجملة يزيد در اينجا شهادت داده كه عمر اول ظالم بوده، و چون او امام سنيان وخليفه واجب الاطاعة ايشان است بايد شهادت وى را قبول كنند، و اگر از اين مضايقه كنند تقرير خليفه زاده و تسليم و سكوت او دليل آنست كه او جوابى نداشت، و اين سخن حق بوده، و معلوم و مشهور است كه معاويه وعبد الله عمر هر دو از اكابر صحابه بودند، و در احاديث ايشان نقل شده كه (اصحابى كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم) و ما در اين فقره كه اول ظالم اهل بيت ابو بكر يا عمر بود عمل بقول معاويه يا عبد الله مىكنيم تا يكسره مخالفت با ايشان در امر اين حديث نكرده باشيم.
بالجمله مىتوان گفت كه عمر وابو بكر بالانضمام اول ظالم بودند، و اين امر قائم به مجموع من حيث المجموع بود، چه اگر عمر نبود ابو بكر خليفه نمىشد، و اگر ابو بكر استخلاف نمىكرد عمر خليفتى نمى يافت، و شاهد اين احتمال اول مكتوب معاويه است كه گفته (فكان ابوك وفاروقه اول...) الى آخره ولى مطابق تحقيق احتمال اول [بهتر - ظ] است، و ذكر يزيد عمر را به اعتبار مخاطبت او با عبد الله است، وبملاحظه اينكه قوام امر ابو بكر هم بعمر بود يا اينكه نظر بمتأخرين داشته واوليت اضافيه اثبات كرده، به هر صورت اگر اين دو نفر نبودند ظلمى در اسلام واقع نمىشد، وهتكى از حرمت آل رسول نمىكردند چنانچه سابقا حديث