بنابر اين آنان كه كفر يزيد را هم ملتزم شده اند بايد قائل به امامت او باشند، و از جمله شواهد اين دعوى آنست كه خليفه زاده محترم ايشان كه زاهد صحابه است يعنى عبد الله عمر طاعت او را لازم دانسته ونقض بيعت او را حرام شمرده چنانچه در (صحيح بخارى) و (صحيح مسلم) از نافع نقل شده، و عبارت مسلم اينستكه در باب امر بلزوم جماعت بسند خود از نافع نقل مىكند: جاء عبد الله بن عمر الى عبد الله بن مطيع حين كان من امر الحرة ما كان زمن يزيد بن معاويه فقال اطرحوا لابى عبد الرحمن وسادة فقال اني لم آتك لاجلس، آتيتك لاحدثك سمعت رسول الله يقول من خلع يدا من طاعة لقى الله يوم القيامة لا حجة له، ومن مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية (1).
محصل اينكه چون عبد الله بن مطيع عازم خروج بر يزيد شد بعد از واقعه حره عبد الله عمر به روى وارد شد او بفرمود تا وساده براى ابن عمر طرح كنند ابن عمر گفت من نيامدم كه بنشينم بلكه آمده ام كه حديثى كه از رسول خداى شنيده ام به تو بگويم، شنيدم از رسول خداى كه فرمود هر كس خلع يد از طاعت امامى كند خداى را روز قيامت بى حجتى ملاقات كند، و هر كه بميرد و در گردنش بيعتى نباشد به مرگ جاهليت مرده، و به دو طريق ديگر از نافع روايت كرده، و هم بطريق ديگر از زيد بن اسلم از پدرش معناى حديث نافع را از ابن عمر روايت كرده، و لفظ (صحيح بخارى) - كه اصح الكتب عندهم بعد كتاب البارى است - چنين است:
لما خلع اهل المدينة يزيد بن معاويه جمع ابن عمر حشمه وولده فقال اني سمعت النبي يقول ينصب لكل غادر لواء يوم القيامة وانا قد بايعنا هذا الرجل على بيعة الله ورسوله انى لا اعلم غدرا اعظم من ان يبايع رجل على بيعة الله ورسوله ثم