مىكند تا حجت بر ايشان تمام شود، و قلوب مؤمنين مطمئن گردد، و ما بفتوى خود او در حق خودش رفتار مىكنيم، و ختم كلام به اين دعا مىكنيم، اللهم العن الغزالى ان مات على ضلالته و لم يرعو عما كان عليه من غيه وجهالته.
الزام وارغام مقتضاى اصول و قواعد اهل سنت همان است كه غزالى گفته است و آنچه ما ذكر كرديم در اين مقام بر سبيل الزام و جدل بود نه با التزام بجميع مقدمات مذاهب ايشان چه لازمه اساس طريقه ايشان آنست كه يزيد خليفه بر حق و امام واجب الاطاعة باشد، والعياذ بالله سيد الشهداء را به حق كشته باشد چنانچه بعض علماء ايشان اعتراف كرده اند، و توضيح اين مقام چنان است كه شارح (مقاصد) مىگويد:
امامت به چند طريق منعقد مىشود يكى بيعت اهل حل و عقد از علماء و رؤسا و وجوه ناس كه حضور شان ميسر باشد، و شرط نيست عدد مخصوصى و نه اتفاق اهل ساير بلاد، بلكه اگر حل و عقد با يك نفر مطاع باشد بيعت او كافى است، و اين سخن از آن جهت مىگويد كه از مقطوعات متواتره است، و در صحاح سته اجمالا نقل شده كه امير المؤمنين و حسنين و عباس و كافه بنى هاشم و جماعتى از صحابه چون سلمان و مقداد وابو ذر وابو الهيثم بن التيهان وخالد بن سعيد وزبير و جماعتى ديگر تا مدتى تخلف كرده اند و بنابر اين اجماع بر خلافت ابو بكر از اول امر منعقد نشده، و تصدى او در آن مدت براى خلافت فسق بوده، و اين هدم اساس خلافت وابطال قياس جلافت (1) است.
دفع اين اشكال را عضدى در (مواقف) وبيضاوى در (طوالع) وتفتازانى در (مقاصد) وشرحش و مىرسيد شريف در (شرح مواقف) و غير ايشان چنين كرده اند