" دار " باشد، و هم چنين است وجه تأنيث آخرت، ووجه در تعبير از اين نشأة به صيغه دنيا كه افعل تفصيل است، مىشود مبالغه درد نو ودنائت او، وافعل تفضيل گاهى استعمال مىشود در شدت اتصاف شئ به شئ به اين معنى كه مجازا اعتبار مفضل عليه در او نمىكنند چنانچه خفاجى در (شرح درة) تصريح به اين كرده، و نقل از ديگران هم شده، و استعمال وتتبع هم شاهد او است، و مىتواند بود كه ملاحظه معنى تفضيل هم شده باشد كه نشأة برزخ - كه عالم مثال و خيال منفصل و ملكوت اسفل در صطلاح حكماى اشراق و عرفاى ذوى الاذواق - عبارت از او است ملحوظ شده باشد، و او چون به اعتبار عالم آخرت دنوى دارد متوسط اعتبار شده، و اين نشأه متأخر، و به اين ملاحظه او را دنيا گفتند، چنانچه در فقره زيارت جامعه است " و حجج الله على اهل الدنيا والاخرة والاولى " بنابر بعض احتمالات كه اولى اشاره به عالم اظله يا عالم ذر نباشد، و حكما گفتهاند كه اشاره به تثليث عوالم شده كه در كريمه " ولقد علمتم النشأة الاولى فلو لا تذكرون " [62 الواقعة 56] چه در اين نشأة حسى است، وتخيلي وتعقلى، و تذكر موجب آنست كه بگوئيم در كليه عالم و انسان كبيرهم سه عالم است:
يكى عالم حسن كه نشأة ماديات است.
و ديگرى عالم تخيل كه موطن صور مجرده از مواد كثيفه عنصريه است، چه خلو صورت از ماده مطلقا خلاف برهان است، و عبارت طائفهاى كه نفى ماده كردند منزل بر تفسير ما است كه تقييد به عنصريه كثيفه كرديم تا موجب لوازم دنياويه نشود، و حركت و ترقى وانتفاع به دعاء و خيرات ومثوبات و اعمال صالحات اخلاف واقرباء واصدقاء و مؤمنين - كه از معلومات شرع شريف بلكه مقطوعات به رؤياهاى صادقه و امارت ديگر است - صحيح باشد - سوم عالم تعقل است كه تجرد از جميع لوازم دنياويه و زحمات و تعلقات