وقوع اين واقعه در حدود چهار صد و هشتاد و پنج هجرى بوده، اين بود كلام صاحب تاريخ بيت المقدس وتميم بن اوس دارى كه مذكور است در اين كلام در (اسد الغابة) و در (السحابة) و غير آنها از كتب متعلق بذكر حالات صحابه مذكور است.
و اين كلام مشتمل است بر سه فايده: يكى اينكه انسان متنبه ملتفت شود چگونه پيغمبر لعنت فرموده كسى كه اولاد تميم دارى را اذيت كند، و لعنت نمىكند كسى را كه اذيت كند اولاد خود را، هذا لا يجوزه عاقل فضلا عن فاضل وان جوزه الخبيث الجاهل.
ديگر اينكه حالت علماى سنت وولاة ايشان معلوم مىشود كه چگونه صريحا با نص صريح نبوى مخالفت مىكنند، و مقابل نص اجتهاد و حكم به خطاى شارع شرايع در اقطاع اراضى مذكوره مينمايند، و اين اجتهاد را از خليفه خود - كه صريحا حكم به هذيان پيغمبر نمود، و از آوردن دوات و قلم منع كرد، و در جاى ديگر گفت:
(متعتان محللتان كانتا على عهد رسول الله وانا احرمهما واعاقب عليهما) - به ارث برده اند.
سوم - آنكه غزالى اينجا حكم بكفر اين قاضى كرده، و يزيد كه قطع اغصان شجره نبوت نموده و صريحا منكر شرع و شارع شده ونفي بعث و وحى و كتاب كرده كافر نمىداند، بلكه خود دعوى اسلام مىكند با اينكه دشمن خدا و رسول و قاتل ذريه بتول را مسلمان مىشمارد، يالله و يا للمسلمين زهى شريعت و ملت، زهى طريقت و كيش.
و اين كه گفته هر كه لعن كند فاسق و معصيت كار است، اولا: شنيدى كه خدا و رسولش او را لعنت كرده اند، و ثانيا ائمه اربعه او، ثالثا همه علماى ايشان، چنانچه در كلام شارح (مقاصد) بود اگر اين حكم را عموما بگويد كفر صريح است، و اگر نسبت به علماى مذهب خودش بگويد در اصل دعوى فسق و عصيان ايشان ما با او