است، بلكه حديث قدسي است وتطابق جميع نسخ بر اين لفظ چگونه مىشود بقول حريرى از صحت او دست برداشت.
بالجملة مراد از اين چهار نفر معلوم است، و در اينجا قصه طريفه است كه سيد محقق شهيد ثالث قاضى نور الله شوشترى - قدس الله سره السرى - در كتاب (مجالس المؤمنين) (1) در ذيل ترجمه شيخ الطايفه ورئيس المذهب خير الامة وامامها بعد الائمة أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسي - قدس الله سره القدوسى) ايراد كرده كه بعضى از مخالفان بعرض خليفه عباسى كه معاصر شيخ بود رسانيدند كه او و اصحاب او از شيعه اماميه سب صحابه مىكنند، و كتاب (مصباح) كه دستور اعمال سنة متهجدان ايشان است بر آن گواهى مىدهد، زيرا كه در دعاى روز عاشورا از آن كتاب واقع شده (اللهم خص...) الى آخره پس خليفه بطلب شيخ و كتاب (مصباح) فرستاد چون با كتاب حاضر شد و باعث بر طلب او مذكور گرديد منكر سب شد، چون كتاب را گشودند دعاى مذكور را به او نمودند و گفتند اين را چه عذر خواهيد گفت؟ شيخ در بديهة گفت يا أمير المؤمنين مراد از آن عبارت نه آنست كه غمازان گمان برده اند، بلكه مراد به اول ظالم قابيل قاتل هابيل است كه بنياد قتل در دنيا نهاد وابواب لعن بر روى خود گشاد، و مراد بثانى عاقر ناقه صالح است - و اسم عاقر قيدار بن سالف بود - و مراد بثالث قاتل يحيى بن زكريا است كه بسبب بغيهاى از بغاياى بنى اسرائيل اقدام بر قتل آن معصوم نمود، و مراد برابع عبد الرحمن بن ملجم - لعنه الله - است كه اقدام بر قتل علي بن ابيطالب عليه السلام نمود، خليفه چون آن تأويل را شنيد تصديق او نمود و انعام فرمود و از ساعى وغماز انتقام كشيد، تمام شد عبارت (مجالس).