عنصريه است اگر چند خلو از ماده يكسره نباشد، بلكه ماده رقيقه لطيفه كه موجب تحولات عرضيه است به حكم تلازم هيولاى و صورت باوى باشد، چنانچه سابقا اشاره كرديم، و اين عالم آخرت است كه عيش پاينده و زندگانى جاويدان است " وان الدار الاخرة لهى الحيوان " [64 العنكبوت 29] هذا محصل ما قالوا والعهدة عليهم.
تنبيه در تفسير فخر رازى مذكور است كه وجيه كسى است كه معروف به خير باشد، و هر كس اگر چه معروف است نزد خداى و ليكن معرفت مجرده كافى در وجاهت نيست، چه اگر كسى ديگرى را به خدمت يا اجرت بشناسد نمىگويند وجيه است، بلكه وجيه آنست كه خصال حميده داشته باشد كه بواسطه او در معرض شناختن و نشناختن در آيد، و قابليت اين مقام داشته باشد، و محصل نظر فخر رازى بر آنست كه وجاهت را به معروفيت تفسير كند، و وجهى براى اين تفسير نيافتم و در ساير كتب هم معلوم نيست موافقى داشته باشد، و قواعد لغت هم مقتضى اين نيست و اگر نه چنان بود نقض بخادم و اجير كه معروفند موقعى نداشت، بالجملة آنچه لازم است كه در اين مقام دانسته شود آنست كه وجاهت نزد خداى در دنيا بچه حاصل شود به حكم كريمه " ان اكرمكم عند الله اتقيكم " [13 الحجرات 49] كرامت ووجاهت در نزد خداى تعالى منوط به تقوى است، و تقوى سه مرتبه دارد:
اول تقوى در عقايد است كه به معنى استقامت دين و احكام ايمان است.
ديگر تقواى در اعمال است كه عبارت از ورع از محارم وتجنب از مأثم و ملازمت واجبات و مواظبت طاعات باشد، و اين مرتبه را، بعد از مرتبه ثانيه بايد تحصيل كرد.
و ديگر تقواى در اخلاق و ملكات است، كه آدمى در مصحف قلب خود نظر كند اگر صفت رذيله بيند كه به منزله آيه عذاب است گريه كند و فزع كند