سيد الشهداء بخبر تجويز، و طريقه علماء فريقين در جميع مباحث بر تقديم خاص است بر عام، و اين حمل باطل است به اتفاق علماى اسلام.
ثانيا حمل بكاء بر تأسف و حزن خروج از ظاهر است بلا قرينه و طرح از اين حمل اولى است.
و ثالثا التزام بجواز حزن و تأسف بر مذهب او بابكاء فريقي ندارد، چه عبارت (صواعق) را شنيدى كه اظهار حزن را از بدع روافض شمرده.
و اما جواب ثانى - صحيح نيست چه در روايت ترمذى گريه پيغمبر بعد از قتل است، و اگر بگويد خواب حجت نيست مىگوئيم پس چرا ذكر كرد و توجيه نمود، علاوه بر اينكه خود در شرح ابيات و سايرين از علماء ايشان مىگويند آنچه پيغمبر در خواب گويد حجت است، و در اين باب اخبارى روايت كرده اند وثانيا فرقى نيست در دلالت بكاء بر ملالت وتبرم از قضاى الهى بين سابق ولاحق وتفكيك به حكم بجواز اول و حرمت ثانى از روى علت مشتركه غلط است.
بالجملة از جملة اخبار داله بر جواز بكاء خبرى است كه ابن اثير و سايرين از علماى سنت نقل كرده اند كه چون پيغمبر از غزوه احد مراجعت كرد بمدينة نياحة زنان انصار را بر قتلاى انصار شنيد (قال: لكن حمزة لا بواكى له) انصار شنيدند و زنان خود را امر كردند كه بر حمزه ندبه كنند (1) قبل از ندبه بر قتلاى خود قال ابن الاثير (2) قال الواقدي فلم يزلن يبدأن بالندب لحمزة حتى الان (3) بالقطع واليقين.
محبت رسول خداى با حمزه بيش از محبت با سيد الشهداء نبوده، و اگر گريه