" وهو معكم اينما كنتم " [4 الحديد 57].
قال النظامى، ونعم ما قال:
زير نشين علمت كاينات * ما به تو قايم چه توقايم بذات دوم - معيت مصاحبت است كه عبارت از همراهى وانضمام دو شئ با يكديگر باشد به حسب جسمانيت چنانچه انسانى با انسانى جمع كنند يا خطى با خطى ضم نمايند.
سوم - معيت روحانيه است كه عبارت از موافقت در اخلاق واطوار ومشابهت در رفتار و كردار باشد، و عموم اين معيت بسيار قليل الاتفاق است، و آنچه مطلوب سائل است اينست كه خداى تعالى او را با اهل پيغمبر به معيت روحانيه در دنيا و آخرت برساند، و اين معنى بجز اين نمىشود كه نفس در مراتب كمالات ترقى كند، و دفع رذائل از خود نمايد و زنگ شقاوت به صيقل علم و عمل از آئينه دل بزدايد تا بحسب مرتبه از ظلال مقدسه آن انوار متلالئه شود، و آن وقت البته بدرجه معيت رسد قهرا، پس روح اين معيت آن معيت اولى است، و آن بى سنخيت البته صورت نگيرد.
و چون مقدمه اين كار ولايت آن ذوات قدسيه و انوار الهيه است به حقيقت ولايت و تمام متابعت بعد از اظهار آن درجه، مناسب شد كه خداى را به حق معرفت ياد كند كه خود كرامتى است بزرگ و وسيلهاى است عظيم براى نيل اين مقام، و صفت جماليهاى است كه ذكرش موجب تحريك سلسله اجابت است، و از خداى ابن مقام را مسئلت نمايد، و به اين ملاحظه فاء تفريع را بعد از ذكر برائت آورد و صفت اكرام به معرفت را براى خداى تعالى اثبات نمود تا موجب جلب امثال آن شرف و اعطاى اشباه آن كرامت باشد والله أعلم.