و چون در جماعت شاميان غوغا شد معاويه گفت عمار را او كشته كه او را طعمه سيوف و رماح كرده، و آن علي است، چون اين سخن به سمع همايون رسيد فرمود كه اگر چنين است بايد حمزه را هم رسول خدا كشته باشد.
بالجمله اخبار وآثار بر ذم معاويه بيش از حد احصا است، و از بعض متتبعين فضلاى هند حكايت شده كه دويست خبر از طرق معتمده اهل سنت نقل كرده، و خلاف بين او و بين امير المؤمنين عليه السلام چون خلاف بين ابو جهل و پيغمبر بالضرورة ثابت است، و جمع بين متضادين محال است، پس يا بايد محبت او داشت و عداوت علي عليه السلام، يا به عكس، ولى اهل سنت اختيار شق اول كرده اند، چنانچه از كتب علماى ما وراء النهر نقل شده كه در تسنن شرط است كه به قدر نارنجه عداوت على در قلب باشد (1).
وابن خلكان در (وفيات الاعيان) پرده از روى كار بر داشته در ترجمه علي ابن جهم ناصبى از خطيب بغدادى نقل كرده كه وى متدين فاضل بود آنگاه مىگويد وكان مع انحرافه عن علي ابن ابيطالب واظهاره التسنن مطبوعا مقتدرا على الشعر (2).
و از اينجا دو فايده بدست مىآيد: يكى اينكه نصب منافى تدين نيست، و ديگر اينكه اظهار تسنن به انحراف از امير المؤمنين عليه السلام است، چه ظاهر اينست كه لفظ (واظهاره التسنن) عطف تفسير انحراف است، پس معلوم مىشود كه تسنن مشروط به انحراف و بغض آن جناب است، و اين استفاده است لطيف، و از اين جهت سيد محقق شهيد ثالث نضر الله وجهه در (مجالس المؤمنين) نسبت داده به ابن خلكان در ترجمه مذكوره كه عداوت امير المؤمنين علي عليه السلام شرط