ادعيناه في حال يزيد ومعاويه.
و اما عمر بن عبد العزيز گناه او ترك سب أمير المؤمنين عليه السلام است كه او را از خلفاى دوازده گانه نشمرده اند.
و بعض ديگر بشناعت اين عمل ملتفت شده ترتيب خلافت را بر وجهى دادند كه وليد فاسق را كه سابقا بحالات او اشاره رفته خارج داشتهاند و بجاى او مروان ملعون را مذكور كرده اند، وگفتهاند بعد از خلفاى أربعه أمر منتقل به معاويه شد به صلح امام حسن عليه السلام بعد از او يزيد و بعد از او معاوية بن يزيد، آنگاه خلاف عبد الله بن زبير و مروان واقع شد وأمر بر مروان مستقل شد بعد از او عبد الملك بعد از او وليد بن عبد الملك، از آن پس سليمان بعد از او عمر بن عبد العزيز بود كه خاتمه خلفاى اثنى عشر شد، و اين كلام هم از ابن حبان در شرح صحيح خود روايت شده.
بالجملة هر دو تأويل متشاركند در اينكه يزيد را امام بدانند، و همچنين خبر متواتر (من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية) - كه در صحاح اخبار ايشان و در كتب كلاميه فريقين همه جا ذكر شده - بر طريق ايشان دليل امامت يزيد است، چه در زمان يزيد اسباب امامت از براى او مهيا بود از اجماع ونص نه براى ديگران پس بايد او امام زمان باشد.
و احتمالى كه بعض متأخرين ايشان ابداء كردند كه مراد از امام زمان قرآن است سخيف است، چه ظاهر لفظ تعدد است علاوه بر اينكه حديث ابن عمر كه سابقا گذشت (1) صريح است در اين معنى كه هر زمانى را امامى لازم است وابن أبى الحديد نقل كرده كه ابن عمر شبانه بر حجاج وارد شد تا با او براى عبد الملك بيعت كند كه مبادا يك شب بى امام باشد به جهت اينكه از پيغمبر روايت كرده بود