گفتهاند:
افادتكم النعماء منى ثلثة يدي ولساني والضمير المحجبا شاهد هر سه استعمال است.
شكر: آن كارى است كه بازاء نعمت آيد، و در اينجا سه چيز را فايده انعام ايشان شمرده: يكى دست را كه با وى خدمت كند، و اين نوعى از شكر شود، و ديگر زبان را او او ظاهر است، و ديگر ضمير را كه به محجب وصف كرده تا اشارت به آن باشد كه كسى را جز شما به او راهى نيست، و بين شكر و حمد عموم و خصوص است از وجهى نه مطلق چه بعض افراد حمد كه ثناى بر غير نعمت باشد شكر نيست، و بعض افراد شكر كه مجازات به قلب و جوارح باشد حمد نيست، و ثناى بلسان بر نعمت حمد و شكر است، و در حديث آمده كه (الحمد رأس الشكر) چه شكر بجوارح قابل تأويل است و شكر بقلب خفى است، و اعلان بذكر جميل خداى نيست، و آنچه صريح وعلن است شكر بلسان است كه حمد باشد، پس مراد به حمد نوع خاصى از او است كه رأس شكر قرار داده شده. تا اينجا محصل كلام اين دو فاضل نحرير وناقد بصير بود.
و بايد دانست كه حمد خداى در همه جا مرغوب بلكه لازم و واجب است اگر چند [چه ظ] بلا باشد بايد گفت (الحمد لله على السراء والضراء) و آنچه از او آيد بايد جميل دانست، چه البته مصالح و حكمى دارد كه بايد بر هر مصيبتى و هر بليه كرد، و هيچ منافاتى نيست بين اينكه انسان اگر مظلوم باشد از ظلم شكايت كند و بر ظالم لعنت كند و بر مصيبت تحسر خورد، و خداى را در همه حال حمد و ستايش كند، و تحقيق اين مسألة مستمد از مبادى عقليه و مبانى نقليه است كه در شرح آنها خروج از طور اين مختصر است. و در اينجا دقيقهاى است كه از بيان آن ناگزيريم: