مصر بطبع رسيده، و اين خود في نفسه دليل اعتماد است و شرح حالات او در (فوات الوفيات) مفصلا مذكور است خارج از صناعت جدل نخواهد شد، علاوه بر اينكه ابن ابى الحديد نيز با او موافقت كرده.
بالجمله در (مروج الذهب) مىفرمايد مسندا كه روزى حجاج بعبيد الله بن هانى - كه يكتن از مردم (اود) كه طايفهاى از مردم يمنند بود، و در قوم خود شرافتى داشت و در جميع حروب ملازم حجاج و در تحريق كعبه حاضر، و حجاج را شيعه و ناصر بود - گفت (والله ما كافأناك بعد) سوگند بخداى كه هنوز مكافات تو نكرده ايم، آنگاه كس فرستاد باسماء بن خارجه فزارى كه دخترت را بعبيد الله ابن هانى برسم زناشوئى بده قال: (لا ولا كرامة) پس امر كرد تا تازيانه بياوردند و گفت من تزويج مىكنم اسماء را، لا علاج تزويج كرد، از آن پس كس به سعيد بن قيس همدانى فرستاد كه رئيس يمامه بود كه دخترت را با عبيد الله تزويج كن قال:
(و من اود؟ والله لا ازوجه ولا كرامة) گفت شمشير را بياورند، سعيد گفت بگذار تا با اهل خود مشاورت كنم چون مشاورت كرد اشاره كردند كه تزويج كن كه مبادا اين فاسق تو را بكشد پس تزويج كرد دخترش را به او، و حجاج با عبيد الله گفت من دختر سيد فزاره و سيد همدان و عظيم كهلان در حباله نكاح تو در آوردم، و (اود) را آن مكانت نبود كه اين مصاهرت ومواصلت كند، عبيد الله گفت (لا تقل اصلح الله الامير فان لنا مناقب ما هي لاحد من العرب).
حجاج گفت اين مناقب كه هيچ كس از عرب را با شما در او شركتى نيست كدامست؟ عبيد الله گفت امير المؤمنين عثمان در مجلسى از مجالس ما سب نشد هرگز، حجاج گفت: (هذه والله منقبة) بخداى سوگند كه اين منقبتى است، عبيد الله گفت و از جماعت ما در حرب صفين با امير المؤمنين معاويه هفتاد نفر بودند و با ابو تراب كس حاضر نبود جز يك نفر، و به حق خداى قسم كه تا من مىدانستم مرد