كه مراد از اجماع اهل حل و عقد اجماع همه نيست بلكه به بيعت دو نفر و يك نفر هم واقع مىشود چنانچه اجماع منعقد شد بر خلافت ابو بكر به بيعت عمر و لازم شد بر سايرين متابعت او، و در كلام شارح (مقاصد) دقيقه زايده ايست كه اشاره به اين است كه غير از عمر داخل در حل و عقد نبوده وامير المؤمنين و حسنين و فاطمه و وجوه بنى هاشم و ساير اكابر صحابه از مهاجر و انصار كه متابعت كرده بودند از اهل حل و عقد نبوده اند، سبحان الله جبرئيل در خانه على نازل مىشود، و اسلام به تيغ او قائم مىشود، او را در بست و گشاد كار اسلام دخلى نيست، سبحانك هذا بهتان عظيم، بالجملة شارح مقاصد مىگويد:
طريق دوم از طرق اثبات خلافت استخلاف و نص امام سابق است بر امام لاحق.
و طريق سوم قهر واستيلاست چون امام سابق بميرد و كسى كه مستجمع شرايط امامت باشد تصدى امر كند وبشوكت خود قاهر شود، خلافت او منعقد گردد، و چنين است اگر جاهل و فاسق باشد، بنابر اظهر [شرح المقاصد 2 / 71 - 272] تمام شد كلام تفتازانى، و روشن است كه هر سه طريق در امامت يزيد محقق است:
اما اجماع به جهت اينكه تمامت اهل شام با وى بيعت كردند بلكه معاويه در زمان خود كس به اطراف فرستاد و از براى او بيعت گرفت چنانچه از تواريخ معتمده اهل سنت معلوم مىشود بلكه از اجماع بر خلافت ابو بكر محكمتر بود چه او به بيعت يك عمر امام شد و اين هزارها از مردم با او بيعت كردند كه هر يك در زمان خود عمرى بودند، و بر سايرين متابعت او لازم شد:
و اما نص خليفه سابق معلوم است كه معاويه امام واجب الاطاعة ايشان است، وابن حجر در (صواعق) و در رساله (تطهير اللسان) كه در فضايل معاويه نوشته