و اما دليل سوم پس مخدوش است به دو وجه:
يكى اينكه اولا: لازم نيست در هر جا كه فعلى مطاوعه فعل ديگر باشد مفيد تحقق اثر او در منفعل باشد، چه افعال مطاوعيه گاه به معنى انفعال و تأثر واقعى است، و در اين صورت صدق فعل از فاعل موقوف بر انتقاش متأثر به نقش و تأثير مؤثر است، و گاه از براى قبول و متابعت است مثل أمرته فأتمر، كه ايتمار عبارت از پيروى و حرف شنيدن است، و در صورت اول حصول انفعال لازمه وقوع تأثر است، و در ثاني نيست به معنى اينكه حقيقة از جانب فاعل ايجاد اثرى در مقابل نيست بلكه فعلى است كه نوع تعلقى به او دارد لهذا كسرته فلم ينكسر مجاز است، وامرته فلم يأتمر حقيقت، چه عيب دارد اهتداء نيز از قبيل ايتمار باشد؟ چه اگر هدايت به معنى دلالت و ارائه باشد معنى اهتداء راه دانستن است، و مانعى نيست كه بگوئيم لم يهتد هب اينوجه.
و ثانيا: تسليم كرديم كه مطلقا انفعال لازمه فعل است، و اگر بگويند هديته لاعلاج واجب است كه بعد از او فاهتدى واقع شود، ولي فرق است بين اينكه امرى لازم تحقق مصداق خارجى امرى باشد، و بين اينكه در مفهوم او مأخوذ و در حقيقت او معتبر باشد، چه هيچ كسى گمان نمىكند كه مفهوم احتراق در مفهوم احراق مأخوذ است به جهت تلازم خارجي و الا لازم آيد كه جميع معلومات در مفاهيم علل معتبر باشند، و اين ضرورى الفساد و بديهى البطلان است و نظير اين توهم از بعض محققين در (مقابيس) خود در تعريف بيع واقع شده، و در محد خودش از تعليقات (مكاسب) شيخ رحمه الله ما تنبيه بر اندفاع او كرده ايم ، بالجملة از آنچه به شرح ذكر كرديم آشكار شد كه حقيقت هدايت متضمن معنى ايصال نيست، چنانچه جمعى از محققين كه مستأنس به مجارى عبارات وتميز مفاهيم هستند تصريح به اين كرده اند، مثل شيخ طبرسى و سيد شارح (صحيفة)