پيدا كنم كه به ملاحظه او در آخرت مرحوم شوم، نظير تعقل واجب تعليقى كه على التحقيق مطلق واجبات مشروطه راجع به او يند، يا مقصود طلب استحقاق و اهليت محققه است، والله اعلم.
مغفرت: مصدر ميمى از غفران است، و او در اصل چنانچه در شرح (صحيفه) و ساير كتب لغت از (قاموس) و (صحاح) وغيرهما يافت مىشود به معنى ستر است ولى استعمال شده در ستر مخصوصى كه از قادر بر مؤاخذه باشد با تجاوز، و نمىگويند غفر زيد ذنب مولاه ولا عيبه، و اين قيد تجاوز قيدى است از خارج معتبر در اين لفظ، بلكه اكمل مراتب ستر آنست كه آثار وجوديه او بر داشته بشود كه ديگر استدلال بر وجود او نتوان كرد، چه هر چه اثرى دارد في الحقيقة مستور نيست، و با عدم تجاوز البته عقاب مرتب مىشود ووجود ذنب معلوم مىشود پس حقيقة مستور نيست، به خلاف اينكه يكسره از او گذشته باشند وعفو واغماض كرده باشند كه اطلاق ستر در آنجا احق و اولى است، و بايد دانست كه مجموع اين دعا تا اين جا مناسب آيه كريمه " الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا: انا لله وانا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم ورحمة واولئك هم المهتدون " (157 البقرة 2) است چه بعد از ذكر عظم مصيبت سيد الشهداء عليه السلام و ابتلاى خود به آن مصيبت و اظهار صبر والتزام به امر خداوند مستحق اجر خواهد شد، و آن اجر مخصوص صابرين كه در كتاب كريم وعده كرده اند از كرم نامتناهى خواستار شده و به تبتل وضراعت پرداخت محيى: مصدر ميمى از حيى يحيى است چنانچه ممات مصدر ميمى از مات يموت وبعيدا احتمال مىرود كه هر دو لفظ اسم مكان باشند، و بنابر اول مفعول مطلقند و بنابر ثانى مفعول فيه و مراد از آنها بنابر اين حد و رتبه است كه بر آن حد و رتبه حيات و ممات محمد و آل محمد عليهم السلام واقع شده و حاصل هر دو