ندا كرد كه امان نيست آن را كه معاويه را بخير ياد كند يا او را مقدم بدارد بر يكى از صحابه و مردم را نزاع است در سبب اين امر وأقاويل مختلفه در اين باب گفتهاند، از آن جمله آنكه يكى از ندماى او خبر داد او را به حديثى كه از مطرف بن المغيرة بن شعبة آورده اند و هم اين خبر را زبير بن به كار زبيرى در كتاب اخبار معروف به موفقيات - كه بنام موفق بالله نوشته - ايراد نموده چه گفته:
از مداينى شنيدم كه مىگفت مطرف بن مغيرة گفته كه بر معاويه وفود كردم با پدرم مغيره و پدرم مىرفت نزد معاويه و مى آمد و بر عقل وملك دارى او ثنا مىكرد شبى باز آمد و مغموم و اندوهناك بود چندان كه غذا نخورد من اندكى صبر كردم و گمانم اين بود كه در اموال يا اعمال ما سانحه رخ داده، پرسيدم تو را چه شده كه امشب را غمنده مىبينمت گفت من از نزديك پليدترين مردم بيامدم، گفتم مگر چه شده؟ گفت به معاويه گفتم تو آرزوى خود را برسيدى كاش اكنون نشر الويه اشفاق وبسط بساط عدل مىكردى چه سن تو زياد شده و هم كاش نظرى به حال برادران خود از بنى هاشم نمودى و أرحام ايشان را پيوسته داشتى كه بخداى اكنون چيزى نزد ايشان نمانده كه بيم آن داشته باشى، چون اين بشنيد.
گفت هيهات هيهات برادر تيم پادشاهى كرد و عدالت پيشه گرفت و كرد آنچه كرد بخداى كه بيش از آن نشد كه بمرد و نامش بمرد جز اينكه كسى گويد تيم آنگاه برادر عدى ملك يافت و رنج كشيد و دامن فرازد ده سال پس بخداى كه تجاوز نكرد از اينكه هلاك شد و هلاك شد ذكرش مگر اينكه كسى گويد عدى آنگاه برادر ما را ملك نصيب شد و پادشاه شد - كسى كه احدى چون او در نسب نبود - پس بكرد آنچه كرد و مردم نيز با او مجازات دادند تا اينكه بمرد و نام كارهاى او بماند و برادر هاشم هر روزه پنج نوبت بنام او فرياد زنند و گويند (اشهد ان محمدا رسول الله فاي عمل يبقى مع هذا لا ام لك الا دفنا