كه خفاجى از ابن برى نقل كرده وتحرير او موافق آنچه در (كشف الطره) مذكور است چنان استكه اگر مقصود آنست كه تتابع بموحده مخصوص بخير است و در شر استعمال نمىشود اين ظاهر الفساد است، چنانچه در قرآن كريم است (فاتبعنا بعضهم بعضا) [44 المؤمنون 23] و اگر غرض آنست كه تتابع عام است وتتايع خاص پس واجب آيد كه در مورد خاص تتابع استعمال نشود فساد اين اظهر است، چه هر عامى در مورد خاص جايز الاستعمال است، چنانچه در آيه مذكوره نيز چنين است، پس تخطئه استعمال متابعه وتتابع در شر وجهى ندارد تمام شد كلام او.
علاوه بر اينكه اختصاص تتايع بمثناة بشر نيز معلوم نيست، چه ماده او دلالت بر اين ندارد، و اين كه از (تهذيب) نقل شده كه جهت او آنست كه مشتق است از تاع بمعنى سال، وسيلان موجب سرعت است، و عجله از شيطان است ومذموم است پس تتايع مخصوص بشر است، سخنى است غريب كه جز در صحيفه رمالى نظير او نتوان يافت، و هيچ امرى را به اين قياس نمىتوان تصحيح كرد تا چه رسد بلغت كه قياس در او حجت نيست، بلى يك سخن در اينجا دارند كه از ابو عبيده نقل شده (لم يسمع التتابع في الشر وانما سمعناه في الخير) ولى به همين قدر حكم بغلطيت نمىتوان كرد اگر استعمال ثابت شود.
وزمخشري در (كشاف) در تفسير سوره هود استعمال تتايع در خير كرده و او خود تأسيس اصلى كرده در ذيل آية (واذا أظلم عليهم قاموا) [20 البقرة 2] كه استعمال علماء بمنزلة نقل است و حجت است اگر چه مولد باشد و از اين جهت استدلال بشعر ابو تمام كرده، و سيد شريف در حاشيه (كشاف) وبيضاوي وسايرين متابعت كردند، و اول كسى كه متنبه اين شده عبد القاهر جرجانى است كه واضع علم بيان است، و يكى از معاصرين از اهل قسطنطنيه رسالهاى در حجيت شعر مثل