وجهى ندارند مثل فقره زيارت جامعه " وجعل صلواتنا عليكم... " (1) الخ و اين استدلال بر طريقه ابو حنيفه كه قائل به مفهوم لقب است مستقيم است، و الا از مشهورات است كه - عوام هم مىگويند - اثبات شئ نفى ما عدا نمىكند، چه اشتمال صلوات بر اين خواص واثار موجب عدم رجوع نفع او به ديگران نيست، بلى در مقام سخن ديگرى هست كه عارف محقق ملا عبد الرزاق كاشى در تفسير (حقايق التأويل) اشاره به او كرده، و محصل او با تحرير آنكه:
حقيقت صلوات امداد و تأييد وافاضه كمالات است، پس مصلي حقيقة خداى تعالى است، گاه در مقام جمع وبلا واسطه، و گاه در مقام تفصيل ومع الواسطه كه فعل عباد است، و حقيقت صلوات مؤمنين همين است، چه او عبارت است از قبول هدايت وانتقاش لوح وجود به نقش محبت او، و اين نوعى است از امداد آن جناب در غرض تكميل، و مقصد تعميم فيض خدا، چه اگر قبول ماده نبودى اثر فاعليت فاعل بظهور نرسيدى چنانچه گفتهاند " وجود من به تو است وظهور تو از من " " فلست تظهر لولاى، لم اكن لولاك " و در حديث قدسى است كه اگر خلق همه اطاعت مىكردند خلقى ديگر مى آفريدم كه معصيت كنند تا عفو و فضل من معلوم شود (2).