نيست، پس اگر كسى ضامن شود كه بدهى بچه يا ديوانه يا سفيه را بدهد صحيح است.
(مسأله 2243): هر گاه كسى كه ضمانت مىكند چنين بگويد: اگر بدهكار قرض تو را نداد من مىدهم، به اين معنى كه بالفعل عهده دار قرض شود تا در صورت ندادن بدهكار از عهده بر آيد بعيد نيست صحيح باشد، ولى اگر شرط ديگرى قرار دهد باطل است، و احوط آن است كه ندادن بدهكار را نيز شرط نكند.
(مسأله 2244): اگر كسى بخواهد از ديگرى قرض كند و شخص به قرض دهنده بگويد كه من ضامن قرض هستم، چنانچه قرض گيرنده ادا نكند احتياط لازم آن است كه طلبكار از بدهكار مطالبه نكند.
(مسأله 2245): در صورتى مىتوان ضامن شد كه طلبكار و بدهكار و جنس بدهى همه در واقع معين باشد، پس اگر دو نفر از كسى طلبكار باشند و شخص بگويد من ضامن هستم كه طلب يكى از شماها را بدهم، چون معين نكرده كه طلب كدام را مىدهد، ضامن شدنش باطل است. و نيز اگر كسى از دو نفر طلبكار باشد و شخص بگويد من ضامن هستم كه بدهى يكى از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معين نكرده كه بدهى كدام را مىدهد، ضامن شدن او باطل است، و هم چنين اگر كسى از ديگرى مثلا ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد و شخص بگويد من ضامن يكى از دو طلب تو هستم و معين نكند كه ضامن گندم است يا ضامن پول صحيح نيست.
(مسأله 2246): اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمىتواند از بدهكار چيزى بگيرد و اگر مقدارى از آن را ببخشد نمىتواند آن مقدار را مطالبه نمايد.
(مسأله 2247): ضامن پرداخت بدهى شخص نمىتواند از ضمانت خود برگردد.
(مسأله 2248): ضامن و طلبكار بنابر احتياط لازم نمىتوانند شرط كنند كه