نزديكى از جلوى زن باشد و انزال منى بنمايد.
سوم: شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.
چهارم: عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود.
پنجم: بنابر احتياط واجب شوهر دوم بالغ باشد.
طلاق خلع طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست به گونه اى كه بيم بيرون رفتن از طاعت شوهر باشد و مهر يا مال ديگرش را به او مىبخشد تا طلاقش دهد، طلاق خلع گويند.
(مسأله 2452): اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن مثلا فاطمه باشد، پس از بذل مىگويد: زوجتي فاطمة خالعتها على ما بذلت، و بنابر احتياط لازم نيز بگويد: هي طالق يعنى زنم فاطمه را در مقابل چيزى كه بذل نموده طلاق خلع دادم، او رها است. و چنانچه زن معين باشد گفتن اسم او در اينجا و در طلاق مبارات نيز لازم نيست.
(مسأله 2453): هر گاه زنى ديگرى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد، و شوهر همان شخص را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، و اسم شوهر مثلا محمد و اسم زن فاطمه باشد، وكيل صيغه طلاق را اين گونه مىخواند: عن موكلتي فاطمة بذلت مهرها لموكلي محمد ليخلعها عليه پس از آن بدون فاصله مىگويد: زوجة موكلي خالعتها على ما بذلت هي طالق. و اگر زن شخصى را وكيل كند كه به جز مهر چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكيل بايد بجاى كلمه مهرها آن چيز را بگويد، مثلا اگر صد تومان داده بايد بگويد: بذلت مائة تومان.
طلاق مبارات اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مالى به مرد بدهد كه او را طلاق