كرباس بخرد و آن را كه بهتر است به نوكر بپوشاند كه غريزه ء زينت طلبى جوان تأمين شود، و جامهء پست تر را خود بپوشد. (1) با آن كه خزاين سيم وزر در اختيارش بود، فرمود: " والله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحييت من راقعها ". (2) غنيمتى خدمت آن حضرت آوردند كه بر آن غنيمت گرده ء نانى بود، و كوفه هفت محله داشت، آن غنيمت را با گرده ء نان هفت قسمت كرد، مقسم هر محلى را خواست و قسمتى از آن غنيمت را با قسمتى از آن نان به آن مقسم داد، (3) و در هر تقسيم غنيمتى بعد از قسمت دو ركعت نماز مى خواند و مى فرمود: " الحمدلله الذى اخرجنى منه كما دخلته ". (4) و در روزگار حكومتش شمشيرش را در بازار به فروش گذاشت، و فرمود: به خدايى كه جان على در يد اوست، اگر بهاى ازارى مى داشتم اين شمشير را نمى فروختم. (5) در هر روزى كه مصيبتى به آن حضرت مى رسيد، آن روز هزار ركعت نماز مى خواند و بر شصت مسكين تصدق مى كرد و تا سه روز روزه مى گرفت. (6) هزار بنده با كد يمين و عرق جبين آزاد كرد، (7) و هنگامى كه از دنيا رفت هشتصد هزار درهم مقروض بود. (8) شبى كه براى افطار به خانهء دختر خود مهمان بود، بر سر سفره ء دختر فرمانرواى آن كشور پهناور، قوتى به جز نان جوى و نمك و كاسهء شيرى نبود، به نان جو و نمك افطار كرد و لب به شير نزد كه مبادا سفره ء او رنگين تر از سفره ء رعيت او باشد. (9)
(٨٥)