عن ذكرنا واتبع هواه وكان أمره فرطا). (1) پهلوى خود نشاند، كه در نتيجه امارت مدائن به او محول شد.
و فواصل نژادى را چنان از ميان برد كه غلام سياهى را مؤذن خود قرار داد، و وقتى به آن حضرت پيشنهاد كردند كه هر دستورى دادى پذيرفتيم، ولى تحمل بانگ اين كلاغ سياه را نداريم، جوابش اين بود (2) (يأيها الناس إنا خلقنكم من ذكر وأنثى وجعلنكم شعوبا وقبآئل لتعارفوا إن أكرمكم عند الله أتقيكم إن الله عليم خبير). (3) درخت برومندى كاشت كه ريشهء آن علم و معرفت، و بدنهء آن اعتقاد به مبدأ و معاد، و شاخهء آن ملكات حميده و اخلاق فاضله، و شكوفهء آن تقوى و پرهيزكارى، وثمره ء آن گفتار محكم و سنجيده و كردار پسنديده بود (ألم تركيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة أصلها ثابت و فرعها في السمآء تؤتى أكلها كل حين بإذن ربها). (4) با اين تعليم و تربيت درخت انسانيت را به ثمر رساند، و از آن درخت شاه ميوه اى مانند على بن ابى طالب (عليه السلام) به بشريت تحويل داد كه از دائرة المعارف فضايل علمى و عملى او همين چند سطر بس است كه تا زمانى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) حيات داشت، ادبش اقتضاى اظهار علم و عرفان نمى كرد، و همچون ماهى تحت الشعاع آفتاب بود، و بعد از آن حضرت هم در محاق اختناق از نور افشانى باز مانده بود، و در مدت پنج سال - تقريبا - با ابتلاء به فتنهء جنگهاى خانمانسوزى چون جنگ جمل و صفين و نهروان، فرصت اندكى كه پيش آمد، اگر بر كرسى سخن نشست گفتارش به نقل ابن ابى الحديد معتزلى دون كلام