توضيح المسائل (فارسي) - الشيخ وحيد الخراساني - الصفحة ١٠٩
ج: حكومت سنت پيروى از سنت رسول به مقتضاى ادراك عقل است كه پيروى از معصوم لازم است، و به مقتضاى حكم كتاب خداست كه (و ما ءاتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا). (1) و از سنت به حديثى اكتفا مى شود كه صحت آن مسلم، و به فرمان خدا پذيرفتن آن واجب است، و آن حديث را عامه و خاصه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) نقل كردند، و به صدورش از آن حضرت اعتراف نمودند، و اگر چه به طرق متعددى نقل شده، ولى به يكى از طرق كه صحت آن ثابت است نقل مى شود، و آن روايت زيد بن ارقم است: " قال: لما رجع رسول الله (صلى الله عليه وآله و سلم) من حجة الوداع ونزل غديرخم امر بدوحات فقممن، فقال: كانى قد دعيت فاجبت، انى قد تركت فيكم الثقلين احدهما اكبر من الاخر كتاب الله وعترتى فانظروا كيف تخلفونى فيهما، فانهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض، ثم قال ان الله عز وجل مولاى وانا مولى كل مؤمن، ثم اخذ بيد على رضى الله عنه فقال من كنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، و ذكر الحديث بطوله ". (2) و اهميت امامت امت در نظر آن حضرت به حدى بود كه نه تنها در بازگشت از حجة الوداع، بلكه در مناسبتهاى مختلف حتى در مرض موت هم كه اصحاب در حجره اش جمع بودند به كتاب و عترت وصيت كرد، در بعضى به عنوان " انى

١. سوره ء حشر، آيهء ٧ (و آنچه داد به شما پيغمبر پس بگيريد آن را، و آنچه را نهى كرد شما را از آن پس پذيراى نهى باشيد) ٢. المستدرك على الصحيحين، جلد ٣، صفحهء ١٠٩ ترجمهء حديث: زيد بن ارقم گفت: چون رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) از حجة الوداع برگشت و به غدير خم نازل شد، امر كرد سايه ‌بانهايى به پا داشتند، پس گفت: گويا من دعوت شدم پس اجابت نمودم، همانا من در شما دو چيز سنگين (نفيس) را وا گذاشتم، كه يكى از آن دو از ديگرى بزرگتر است، كتاب خدا و عترت خودم، پس بنگريد چگونه پس از من با اين دو رفتار مى كنيد، پس همانا اين دو از هم جدا نمى شوند تا بر من در حوض وارد شوند، بعد گفت:
همانا خداوند عز وجل مولاى من است و من مولاى هر مؤمنى هستم، بعد دست على را گرفت پس گفت: هر كس كه من مولاى او هستم پس اين ولى اوست، بار الها دوست بدار كسى را كه او را دوست دارد، و دشمن بدار كسى را كه او را دشمن دارد.
كمال الدين و تمام النعمة، صفحهء ٢٣٤ و ٢٣٨، مناقب أمير المؤمنين (عليه السلام)، صفحهء ٤٣٦، المسترشد، ابن جرير الطبري، صفحهء 560 وكتب ديگر از خاصه.
(١٠٩)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 ... » »»
الفهرست