نشسته بود، فقيرى وارد شد، و كنار آن غنى نشست، آن غنى دامن خود را برچيد، و چون ديد آن حضرت شاهد آن منظره است، گفت: يا رسول الله نصف ثروت خود را به اين فقير بخشيدم، فقير گفت: نمى پذيرم كه مبادا به دردى كه او مبتلا شده گرفتار شوم. (1) اين چه تربيتى بود كه آن چنان دست بخشش به غنى و بلند نظرى به فقير داد و تكبر او را به تواضع، و ذلت اين را به عزت مبدل كرد.
سركشى قوى را بر ضعيف چنان از بين برد كه در زمان أمير المؤمنين (عليه السلام) كه قدرت نظامى پادشاهى ايران و امپراطورى روم در دست خليفهء مسلمين، و فرمانده ء سپاه او مالك اشتر بود، روزى مالك در بازار مانند افراد عادى ساده و بى پيرايه مى رفت كه كسى در آن بازار از راه تمسخر به مالك اهانتى كرد، به آن مرد گفتند: آيا شناختى كسى را كه به تمسخر گرفتى كه بود؟ گفت: نه، چون وى را به او معرفى كردند، نگران شد كه آيا با آن قدرت مطلقه چه به روز او خواهد آمد، به جستجوى مالك بر آمد، به او گفتند: مالك به مسجد رفت، سراسيمه به نزد او آمد كه عذر كردار بخواهد، مالك گفت: در پى رفتار تو به مسجد آمدم و دو ركعت نماز خواندم براى آن كه از خدا بخواهم از تقصير تو در گذرد. (2) اثر آن تربيت بود كه غرور قدرت، او را از ساييدن پيشانى ذلت در مقابل حى قيوم باز نداشت، و اهانت كننده اى را كه در اضطراب سزاى عمل خود است، به بهترين خيرات كه طلب آمرزش است نايل مى كند.
فواصل قومى را چنان از ميان برد كه با رسوخ قوميت عربيت نسبت به عجم، سلمان فارسى را به حكم (3) (واصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغدوة والعشى يريدون وجهه ولا تعد عيناك عنهم تريد زينة الحيوة الدنيا ولا تطع من أغفلنا قلبه