و از ترس آتشش عبادت نمى كرد، بلكه به جهت اهليت او براى عبادت به بندگيش قيام مى كرد. (1) پيغمبر اسلام همچنان كه خود فرمود: " انا أديب الله وعلى أديبى " (2) بشريت را به تربيت چنين انسانى به كمال آدميت رساند كه صلابت ميدان نبرد را - كه تاريخ مانند آن صلابت را نديده - با رقت قلبى كه چهره ء افسرده ء يتيمى اشك او را جارى و نالهء جگر سوز او را بلند مى كند به هم آميخته، و او را به آزادگى وحريتى رسانده كه از قيد تمام مصالح و منافع محدود دنيوى و نامحدود اخروى رسته، و تنها رشتهء عبوديت و بندگى خداوند عالم را، آن هم نه براى سود خود، بلكه براى اهليت او به گردن انداخته، و بين حريت و عبوديتى جمع كرده كه مقصد نهايى از خلقت انسان و جهان است، چنان رضا و غضب خود را در رضا و غضب خالق خويش فانى كرده كه خوابيدن به جاى رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) در ليلة المبيت (3) وضربت بهتر از عبادت ثقلين در روز خندق (4) گواه آن است.
آرى باغبانى كه در شوره زار جزيرة العرب در ظرف چند سال محدود با آن همه ابتلا چنان امتى به وجود آورد و چنين شاه ميوه اى از درخت آدميت به دنيا نشان داد، مى تواند بگويد: من بزرگترين باغبان بوستان انسانيتم.
آيا عقل و انصاف ايجاب نمى كند - با صرف نظر از معجزاتى كه در اين مقدمه مجال ذكر آنها نيست - فقط با اين نمونهء علمى و عملى كه مختصرى از آن ذكر شد، انسان وارستهء از تعصب و هوى ايمان بياورد كه چنين آيينى مى تواند بشريت را به منتها درجهء كمال برساند؟! و آيا آنچه عقل و فطرت آدمى از دين از جهت علمى و عملى انتظار دارد در اين دين و آيين نيست؟!
آيا برتر و بالاتر از اين تعليم و تربيت براى پرورش انسان از نظر شخصى و اجتماعى تعليم و تربيتى هست؟!