خالق و فوق كلام مخلوقين بود (1)، و تنها براى معرفت خدا و تربيت نفس و نظام جامعه، مراجعه به خطبهء اول نهج البلاغه و خطبهء متقين و عهد مالك اشتر بس است كه نشان دهد چه اقيانوسى از حكمت علمى و عملى است كه اين نمونه ها قطره هايى از آن درياست.
اگر در ميدان جنگ قدم زد تاريخ مانندش دلاورى نديد كه زرهش پشت نداشته باشد، و در يك شب پانصد و بيست و سه تكبير بگويد و به هر تكبيرى دشمنى را به خاك بيفكند، (2) و همان شب هم ما بين دو صف به نماز شب بايستد (3) و با اين كه تيرها از راست و چپ مى باريد و در برابرش به زمين مى ريخت، بدون كمترين اضطرابى مانند اوقات ديگر از انجام وظايف بندگى غافل نشود و مانند فارس يل يل عمرو بن عبدود را بر خاك بيفكند كه عامه و خاصه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) روايت كردند كه فرمود: " لمبارزة على بن ابى طالب لعمرو بن عبدود يوم الخندق افضل من عمل امتى الى يوم القيامة ". (4) و روز فتح خيبر بطل يهود مرحب را به يك شمشير دو نيمه كند، و بعد از آن به هفتاد سوار حمله نمايد و آنها را از پاى در آورد، (5) كه مسلمانان و يهوديان متحير شوند، و اين شجاعت را با خوف و خشيتى جمع كند، كه با حضور وقت نماز رنگ رخسارش دگرگون مى شد، و لرزه بر اندامش مى افتاد، مى گفتند چه شده كه چنين حالتى دست داده؟ مى فرمود: " وقت امانتى رسيده كه بر آسمان و زمين و كوه ها عرضه شد و از تحملش إباء كردند و انسان آن امانت را برداشت، (6) كسى كه روز در ميدان جنگ از هيبتش لرزه بر اندام دلاوران مى افتاد، شب در محراب عبادت مانند مار گزيده به خود مى پيچيد و با چشم گريان مى گفت: " اى دنيا! اى دنيا! آيا متعرض من شدى؟! آيا به من اشتياق پيدا كردى؟! هيهات! هيهات! غير