انسان نباشد، و خالق انسان از خلقت او هدفى داشته و براى او برنامه اى مقرر كرده، و تخلف از آن موجب شقاوت ابدى باشد، جبلت و فطرت آدمى ايجاب مى كند كه به اين احتمال هر چند ضعيف باشد، به حساب عظمت و اهميت محتمل ترتيب اثر بدهد، تا كار را بوسيلهء تحقيق به نفى يا اثبات يكسره كند، چنان كه اگر احتمال بدهد سيم برق اتصالى پيدا كرده، كه بر فرض اتصال، زندگى او طعمهء حريق مى شود آرام نمى گيرد تا يقين به زوال خطر پيدا كند.
2 - نياز انسان به دين حق:
انسان موجودى است مركب از تن و روان، و عقل و هوى، و در اثر اين تركيب، فطرت او در جستجوى سعادت مادى و معنوى و رسيدن به كمال مقصود از هستى خويش است.
و از طرفى حيات هر فردى از افراد انسان دو بعد دارد فردى و اجتماعى، مانند هر عضوى از اعضاى بدن كه گذشته از زندگانى خاص به خود، تأثير و تأثر متقابل با بقيهء اعضا دارد.
از اين رو انسان نيازمند برنامه اى است كه تضمين كننده ء سعادت مادى و معنوى و حيات طيبهء فردى و اجتماعى او باشد، و چنين برنامه اى دين حق است كه احتياج به آن ضرورت فطرت انسان است. (فأقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها). (1) و براى هر موجودى كمالى است كه رسيدن به آن كمال به جز تبعيت از سنت و آيينى كه براى تكامل و تربيت او معين شده ميسر نيست، و انسان هم از اين قاعده ء عمومى مستثنا نيست. (قال ربنا الذى أعطى كل شئ خلقه ثم هدى). (2)